Wednesday, June 26, 2002
٭ ******************************************************************
تذکره البلاگ - 8 "
باب هشتم في ذکر مقامات و احوالات شيخنا و مولانا " نيما "
آن شيخ اهل صناعت..آن مهندس با درايت ..آن دارنده کافي نت ..در آورد پدر از اينتر نت
آن دارنده اکسير محبت ..مصاحبتش فرصت و غنيمت...کردار او چون ملک و فرشته
..بسي دختران در ره او کشته...آن شيخ بر سنن عاصي ..آن دور از حسد و معاصي ...
آن کشيده قامت و نيکو سيما..شيخنا مولانا و وتدنا " نيما"(رحمه الله عليه)...مردی صاحب انديشه و شيخي کاسب پيشه بود.
سخنور بود و زبان آور و از اهل ادله بود. آورده اندکه مدتي جهد بسيار بکرد در امورات دنيوی و سه لا را چار لا بکرد و چار لا را پنج . شبها خسبيدنش نبود و سايه ديناری را در هوا بزد.روزی مريدانش بر در حجره (نسخه مايکروسافت : کافي نت ) حاضر گشته ..گفتند :" يا شيخ تو در مذمت دنيا سخنها گفتي و در مدحت آخرت درها سفتي ..آن چه گفتار باشد و اين کدامين رفتار ؟" شيخنا به فراست دريافت هوا پس باشد و يحتمل قمه خواهد خورد.. پس با صدايي بلند گفت :" قصد من آن باشد تا جنسي فراهم آرم و بفروشم به شما تا اموال شما را يکجا گرد آورم از بهر سرمايه و با آن زمينها بخرم و بسازم و بفروشم و سود آن دکانها بخرم و اجاره دهم و مال الاجاره را در تجارت اندازم و هزار کار دگر کنم ..آنگاه که سرمايه عظيم شد کناری بگذارم و وصيت کنم بعد از من ميان شما قسمت کنند" خلق که از سخنوری شيخ به هيجان آمده بودند جملگي دولا گشته(به حالت رکوع) و با هم مي خواندند:
ما اسب توييم سوارمون شو
شيداي توييم قرارمون شو
نقل است ازآن پس شيخنا هر روز سوار بر يکي از مريدان به مسجد مي رفت(پناه بر خدای از فريب شيوخ).
شوخ طبع و خوش مشرب و گشاده رو بودی.روز ی بر منبر رسخن مي گفت به جد.ناگهان شخصي ( که با او دشمني بداشت ظن ضعيف: جين جين ؟) از میان برخاست و گفت :" يا شيخ کسالت وخستگي بر ما عارض بگشته ..از بهر خدای اندکي شوخي به ميان آور" . شيخنا بدانست که از باب طعنه آن گفته باشد و مضحکه پس نگاهي شرزه بدو انداخت و گفت :" بچه پر رو شوخي زير لحافه " ..جمعيت اندکي بيانديشيدند که معني آن چه شيخ گفت چه باشد ناگهان چون دريافتند از در و ديوار مي گريختند تا به چنگ شيخنا نيفتند.
در وفاتش آورده اند که حاکم را با شيخنا کشمکش و مجادله پيش آمد و فتوا بداد که غامبيوتريستها قرمطي باشند و مرتد پس حکم بکرد هرچه حجره ( کافي نت )و مکسبه در اين باب بود ببستندو شيوخ را کتکي بزدند عجيب. پس شيخنا چون دردش بيامده بود نزد مريدان دست بر آسمان برد و گفت :" خدايا يا منو بردار يا حاکمو " ..لکن چون به حاکم بيش از شيخ نياز است خدا شيخنا را برداشت.نقل است هنگام احتضار ديدند ذکر ی مي گويد چون خوب گو ش دادند مي گفت : " خدا يا دمت گرم خوب سنگ رو يخمون کردی آخر عمری " و جان بداد ..خدايش رحمت کناد.
نوشته شد در ساعت 10:19 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, June 20, 2002
٭ ******************************************************************
".....و چنين گفت - 13 "
ترانه ها
بابا طاهر :
خوشا آنان که " هر " از "بر " ندونند
نه حرفي وا نويسند نه بخونند
چو مجنون سر نهند اندر بيابان
از اين کوهها روند.. آهو چرونند
*
دو زلفونت بود تار ربابم
چه مي خواهي از اين حال خرابم
تو که وا من سر ياری نداری
چرا هر نيمه شب آيي به خوابم ؟
*
ندانم لوت و عريانم که کرده
خودم جلاد و بي جانم که کرده
بده خنجر که تا سينه کنم چاک
ببينم عشق بر جانم چه کرده
و اما "فايز دشتي" :
سری بردار و سربالا کن ای دوست
نگاهي بر دلم حالا کن ای دوست
دل "فايز " چو طفل کر گرفته
بخوابانش..کمي لالا کن ای دوست
*
دلم را جز تو کس دلبر نباشد
به جز شور توام در سر نباشد
دل" فايز" تو عمدا مي کني تنگ
که تا جای کس ديگر نباشد
*
انيس من جز آه سحر نيست
غذای من به جز خون جگر نيست
خداوندا ..بسوزش تا بداند
که آه زار " فايز" بي اثر نيست
*
الا ای آسمان از من چه ديدی
که از کين.. يار من از من بريدی
دو هفته بود وصل يار "فايز"
تو عمری انتقام از من کشيدي
*
اگر داني که فردا محشری نيست
سوال و پرسش و پيغمبری نيست
بتاز اسب جفا تا مي تواني
که "فايز " را سپاه و لشکری نيست
*
مرو دنبال آهوی رميده
مرو دنبال کبک دام ديده
برو "فايز" دلارام دگر جو
که هرگز دام صيادان نديده
نوشته شد در ساعت 4:14 PM توسط علي
........................................................................................
Friday, June 14, 2002
٭ ******************************************************************
"مرد امروز - 22 "
بد دوره زمونه ايه حاجي....
يه چيزايي ديدم که سوتم کرد ..ياد دوستيای بي ريا افتادم .. ياد اون شبا افتادم که تو امام زاده داوود لحاف کرايه مي کرديم با چه صفايي تو صحن مي خوابيديم ..يا رو پشت بوم مسافر خونه پاها مون رو با طناب به هم مي بستيم کسي تو خواب راه نره بيفته پايين...اما الان چي ؟ همه لحافا سواست..همه سرشون تو حسابه.. به کسي نميشه بگي دوست دارم کلي حساب وا ميشه... چقدر حساب کتاب؟چقدر ترس از دو دره شدن ؟ چقدر چرتکه؟...چي شد اون اعتمادا؟چي شد اون دوستيا؟...من به عشق کاری ندارم اون حسابش سواست.. اما آخه بابا يعني خود دوستي هم هيچ ارزشي نداره ؟ ..حرمت سلام علیکا چي شد ؟ .. چن روز پيش دو سه تا رفيقا پيشم بودن.صابخونم آدم لارژيه .مي دونست يخچال ندارم سرشب که دور هم بوديم اومد پايين يه کلمن آب يخ اورده بود .ما هم تعارف زديم بياد تو . سلام عليکي هم با اونا کرد...بعد که مي خواست بره گفت :"چيزی کم و کسر ندارين ؟" رفيقم گفت:" نه حاجي قربون دستت همه چيز هست فقط يه کم محبت کمه..." همه خنديدن ..اما به خدا حقيقت روگفت همه چي هست... همه حسابا رو کرديم ..فيلما رو ديديم ..شعرا رو حفظ کرديم..کنسرتا رو رفتيم ..کتابا رو خونديم ..اما والا جای اون محبت ..جای اون برادريا خاليه ..يه دوست داشتن ساده ساده ..فدات شم آدمای تو کتابا با آدمای تو کوچه توفير دارن ..بايدهمه هم رو همينجوری قبول داشته باشيم..بايد يه کم ساده شيم ..والا تموم شد اين عمر لا مروت..از ما گفتن ...
يا ودود
نوشته شد در ساعت 10:23 AM توسط علي
٭ ******************************************************************
اين دکتربچه محل ما مطبش رو عوض کرده ...مريضتم دکتر :-))))
نوشته شد در ساعت 1:00 AM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, June 12, 2002
٭ ******************************************************************
تازه رسيديم گفتيم ببينيم اين جارچي رو چي کارش مي شه کرد :
"تلگراف مرکز"
" احتراما جواسيس به اين جانب راپرت داده باشند تا به شرف عرض همايوني .. شهنشاه..مملکت پناه ..دادگستر..مامن الضعفا..ملجا المظلومين ..حافظ الحدود الاسلام والمسلمين..جسارتا و متجا سرا گزارشي فوری از بابت اقوال و تحرکات اخيره در جمعي از منور الفکران و ملايان و علامگان فرنگ رفته و نرفته و شهزادگان قاجاری رسانده شود:
" ميرزا حسين خان منير الملک از با بت زبان جهودان و راديو ملي ايراد گرفته باشد که حکما بي غرض نباشد.
"ميرزا شبح خان غائب السلطنه "نيز اينک که امر همايوني بر اميد دادن به عوام قرار گرفته است در مدحت مرگ و فنا سخنها رانده و شعرها خوانده که جز مخالفت امر شهنشاه چه مي تواند باشد؟
عليا مخدره محبوب الرعايا در باب عشق نسوان و رجال گويد که شنيدن آن بسيار مضر باشد بر حال اطفال.. و در باب سينما تو غراف و افلام نيز پرسش مي کند تا حريص گرداند رعايا را به فرنگ...دوسيه ايشان به دايره اخلال داخليه داده شد.
علي آقا نقاش باشي ولد کمال الملک نيز از آزادی شکنجه فغان کرده باشد که مقصودش حکما گوشماليهای پدرانه شما ست.
آپاراتچي اعظم علاوه بر آنکه رساله ای مشکوک را تبليغ مي کند به جای آنکه اکشن به مردم نمايش دهد خود به تماشا نشسته و مرتب ايراد بگيرد از سليقه مباشران.
بکر الدوله امين الرعايا فرامين و دستوراتي بر نحوه نيک بختي و کسب ثروت داده است. آيا کسي جز شما نيز دستور و فرمان تواند داد؟
ملک خاتون انيس السلطان ضمن اينکه در کار رجال وارد شده باشد از ورزش فرنگيه ( که علاقه آن مقام بدان چون روز روشن است )ايراد گرفته است از جهت گرفتن زهر سخن
شعری نيز گفته باشد .
پهلوون شاپور اعتضاد ا لمله نيز منزلي جديددر فرنگ بنا کرده است که ساپورت آن را ما ندانيم .
حاج صنيع السلطنه اتابک که در امر صناعات جديده مشغول بود چندی است از آزادي های ملوکانه سوء بهره برده و گريزی به احوالات اجتماعيه نيز مي زند که عاقبت چه خواهد شد بر چاکران معلوم نيست.
شيخ محمد خان اينجينير ( که در فرنگ همان مهندس باشد ) از همه جهت خطرناک تر باشد چون در باب مسائل ممنوعه کاوش کند و پرسيده است که " چه کسي مي خواهد من و تو ما نشويم " ؟ و فحش بداده که " خانه اش ويران باد" . دستور جلب نامبرده به سر کميسری داده شد.
کلب آستان ..کمترين چاکر درگاه..سر پاس اداره يکم شهرباني"
" اين چه بساط و غوغا باشد که زنان و مردان هرکدام از نظر بازی و عشق گويند و مرد باکره شده و زن عاشق . تفحص کرده ..اوضاع را زير نظر گرفته و گزارش هفتگي بدهيد.
آن بي عرضه ای که نان خور ما باشد و اين اقوال به ما نرسانده است معرفي کرده تا در ميدان سپه خودمان چوب بر کفلش بزنيم تا آدم شود و عبرت سايرين گردد"
رئيس ديويزيون قزاق - رضا
نوشته شد در ساعت 10:06 PM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, June 05, 2002
٭ ******************************************************************
اوسا کريم ...
"خداوندا شبم را روز گردان....چو روزم بر جهان پيروز گردان
تويي ياری رس فرياد هر کس...به فرياد من فرياد خوان رس
به آب ديده طفلان محروم...به سوز سينه پيران مظلوم
به داور داور فرياد خواهان...به يارب يارب صاحب گناهان
به محتاجان در بر خلق بسته...به مجروحان خون بر خون نشسته
به دور افتادگان از خان و مان ها...به واپس ماندگان از کاروان ها
به وردی کز نو آموزی برآيد...به آهي کز سر سوزی بر آيد
به ريحان نثار اشک ريزان...به قرآن و چراغ صبح خيزان
به مقبولان خلوت برگزيده...به معصومان آلايش نديده
به هر طاعت که نزديکت صواب است...به هر دعوت که پيشت مستجاب است
که رحمي بر دل پر خونم آور ...وز اين غرقاب غم بيرونم آور "
نوشته شد در ساعت 1:30 PM توسط علي
........................................................................................
|