بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Saturday, July 27, 2002

٭ 
******************************************************************

"مرد امروز - 24 "

مي گذرد کاروان...

حقوقشون رو تو يه کارتون مي ريختن و تا آخر ماه گوشه چادر مي ذاشتن تا هر کي بيشتر نياز داره ورداره و آخرش زياد مي اومد.. تو انديمشک زن " همت " به يکي از بچه ها گفته بوده به حاجي بگو يه سر به ما بزنه بچه حالش خوب نيست ..مي گه اون که هر روز دو سه بار مي آد اينجا ..مي گه والا يه ماهه نيومده..وقتي به همت مي گه تو چرا تا اونجا مي ری ولي يه خيابون پايين تر نمي ری مي گه برا کار جبهه مي رم مرخصي هم ندارم ... ناظری مي خونه :

چون رويد لاله از خاک تو
ياد آرم از جان پاک تو

بعضيهام موندن...قطع نخاعي درد رو حس نميکنه يعني ممکنه يه جای بدنش از تو چرک کنه اما متوجه نشه.. وقتي تو خونه سرنگ بهش مي زنن چرک بر مي گرده تو سرنگ:

در غم اين عاشقان..چشم فلک خون فشان
داغ جدايي به دل ..آتش حسرت به جان

اونا ديوونه نبودن.. ماهم بوديم همين کار رو مي کرديم ...کسايي که استالين به سيبری تبعيد کرده بود موقع حمله آلمان به شوروی صف مي بستن تا برن بجنگن ..بازم داره مي خونه:

جان فدای وطنم
خاک ايران کفنم

"لند کروز سياه يادت نره" ..آره راست ميگي ..اما اينجاش تقصير خودمونه.. اونا برا آرماني که داشتن جون گذاشتن وسط..اما من فقط راه کانادا رو بلدم ( خودمو ميگم )بقول سياوش :

"حالا ازاون در ودشت چيزی نمونده باقي
انگار از اين مي خونه صد ساله رفته ساقي
حالا غم ما قد يه درياست
جايي که بايد دل به دريا زد همين جاست
نه کار ايناست نه کار اوناست
از اين و اون نيست از ماست که بر ماست.."

يا حق








........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]