٭ ******************************************************************
"مرد امروز - 25 "
پيشرفت کرديما...بر منکرش لعنت..
خدمت آقائي که شوما باشين ( و خانومي که اوشون باشن ) عارض شم که ..ما هشت تا عمو داريم و پسر عمو هم که خدا برکتش بده..اين پسر عمو کوچيکم خيلي شره(دوم ابتداييه ) آقا هر وقت بياد اينجا اون شب ديگه ما کاسب نيستيم... ديشب بهش ميگم :"ايمان بگير يه جا بشين ..نازت بشه عمو "...مي گه "تو اگه واسه همه لاتي ..واسه ما شوکولاتي" ..جل الخالق...آقا حالا باز ما اول دوم راهنمائي بوديم اينا رو مي گفتيم ...يادمه رفته بوديم" لوله بازی" ( داشتن تو هاشم آباد لوله های خيلي بزرگ که راحت مي شد توش وايسي نمي دونم فاضلاب بود ..گاز بود چي بود..کار مي ذاشتن ما و پسر عموهام يه تيم بوديم ..بقيه هم يه تيم ..جنگ مي کرديم..ما بايد لوله های اونا رو مي گرفتيم..اونا لوله های مارو..) خلاصه تا گشنمون نشده بود يادمون نبود خونه ای هم هست ..( آخه لوله بازی عجيب کری داشت)..ظهر اومديم در دکون عمو هه..کر و کثيف و خسته ..باخنده گفت کجا بودين؟ ..ما هم که فکر کرديم چيز خوبيه گفتيم "عمو..ما بود يم و يه دسته ..رفتيم پيش اکبر خجسته ..ديديم در دکونش که بسته..گفتيم نکنه يارو مسته..گفتيم آقا آلو داری با هسته ..گفت برين تو اون کوچه بن بسته..تو زير زمين در بسته ..که تار عنکبوت بسته..رو صندلي يه خانوم نشسته ..." عمو هه دوزاريش افتاد سر کاريه.. ( جای دشمنتون خالي) خوابوند پس گردنمون ..ماهم که کوچيک جثه افتاديم زمين.. بقيه هم فرار...خلاصه از اون موقع هوا دستمون بود که هر حرفي رو هر جا نگيم..اما حالا اگه بخوای اين بچه ها رو کتک هم بزني مي گن "آخي ..مي خوای بچه رو دپرس کني "..اما يه چيزی رو قشنگ يادمه ..وقتي عموم ميزدم ..هی مي گفت :"آدمت مي کنم "..منم هي مي گفتم :" مگه مي توني ..مگه مي توني" ...خدا وکيلي هم نذاشتم به هدف شومش برسه...
کتک خوردتونم
نوشته شد در ساعت 12:30 PM توسط علي