بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Friday, August 09, 2002

٭ 
*************************************************************

"....وچنين گفت - 17"

- پل

به دنيا که آمدم
در سراسر زمين
خون،بزرگترين جويبار بود
خانه مان
مثل ديگر مظلومان
تنگ و تاريک شد
و چشمان مادرم
- مهره های آبي -
گردن آويز اسب ستمکاران
به دنيا که آمدم
در گوشه ای از شهرم
گوری برا يم کندند
و ميان من و دلدارم
پلي ساختند
با شمشيری تيز !


لطيف هلمت




........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]