٭ ******************************************************************
"...وچنين گفت -21"
"...اژدهای زمان تشنه کام است
مي خورد هر نفس خون ما را
ای خدا يک نفس ياريم کن
تا خورم خون اين اژدها را
چشم بر زندگي وا نکرده
مي کند مرگ زور آزما ئي
رنگ صبح جواني نديده
شام پيری کند خود نمائي
سينه ها مدفن آرزوها
رنج وناکامي از حد فزون شد
ای بسا گل که نشکفته پژمرد
وی بسا مي که ناخورده خون شد...."
فريدون مشيری
نوشته شد در ساعت 12:12 PM توسط علي