٭ خاطره ها ...
"...در عبور هر روزه مان، از همه جا، از هر كجا، مي بينيم و مي گذريم از پديده هايي كه هجوم مي آورند و مي گذرند و جز رخدادهايي كه لابد قرار است از ميان همه فقط عده اي كه در تصادفي ناملموس ما را نيز در بر مي گيرد ، آنها را ببينند و نگذرند، چيزي در خاطرمان نمي ماند. ولي اين گذر آنقدرها هم ساده نيست، هر ديدار و هر گذر يك نشانه و اين ذهن ماست كه مملو است از اين نشانه ها كه شايد در مجالي به تلنگري رخ بنمايند.اين تلنگر هر چه مي تواند باشد، يك عطر خوش ، يك آهنگ، يك نگاه....
در عبور هر روزه مان، از آنجا ، از آنجا كه ديروز گذشتيم و مي بايست مي گذشتيم، نشانه هايي مي بينيم از آنچه خود خواسته ديده بوديم و نگذشته بوديم، نوستالژي شيرين... واين نشانه ها فقط مي توانند بعضي ها باشند، يك عطر خوش ، يك آهنگ ، يك نگاه...
و نيز اين چنين اند ديگران، در عبورشان از همه جا ، در به درند به دنبال نشانه هاي نشان كرده ، نشانه هاي جا مانده از ديروز، نوستالژي شيرين... و چه سعاتمندند آنان كه ديگران نشانشان كرده اند به نيكي، براي آينده براي يك عمر...
راستي براي ما در آينده چه نشانه هايي يادآور گذشته خواهند بود؟...."
نوشته شد در ساعت 9:59 PM توسط علي