بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Thursday, November 14, 2002

٭ 
******************************************************************
" ...وچنين گفت - 28"

"گفتي كه :«نخواهيم تو را گر بت چيني»
ظنم نه چنان بود كه با ما تو چنيني
بر آتش تيزم بنشاني، بنِشينم
بر ديده خويشت بنِشانم ،ننِشيني
اي بس كه بجويي و مرا باز نيابي
اي بس كه بپويي و مرا باز نبيني
با ما به زباني و به دل با دگراني
هم دوست‌تر از من نبوَد هر كه گزيني
من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگي؟
من بر مهرم تو چرا بر سر كيني؟
گويي: «دگري گير»، مها ! شرط نباشد
تو يار نخستين من و باز پسيني "

سنائي






........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]