Leaزیرنویس انگلیسی با دوبله ی عالی .
هرچند اسم "سینما ماوراء" که می آد یاد بلخاری حالمو به
هم می زنه اما این کارشون قشنگ بود.
شاید فیلم دارای چند طرح موازی باشد اما من آنرا تعقيب
می کنم که تعامل مستقیم اشترلاو و لئا را تعریف می کند .
داستانی آشنا و به غایت سهمگین : مردی زنی را به چنگ می آورد و
جسم زن دراختیار اوست، روح و فکر زن اما جای دیگریست و این مرد
را برآشفته می کند .هرچند به ظاهر زن چون بنده ای زر خرید در اختیار
مرد است - و با تاکید بر ماهی داخل آکواریوم چون پرنده ی در قفس سامورایی
ملویل تاکید بصری چند باره ای بر آن می شود - روح سرکش و ناآرام زن
اما در دشتهاست و یا به نقاشی و مادرش می اندیشد و چنان به پول بی حساب ،
قدرت - اسلحه - و خشونت مرد بی اعتناست که در واقع مرد اسیر زن
می شود که " بی اعتنایی خود بالاترین خشونت است " . مرد اما نمی تواند
بفهمد که چرا؟ حتی زمانی که نامه های او را می یابد نمی تواند به درون
آنها راه یابد - که به زبانی دیگر هستند - و نیاز به مترجمی دارد
-که از قضا آن نیز زن دیگری است- تا معانی آنها را برای او بازگوید .مرد
باز می پندارد با "دادن پول ترجمه" و دیدن چند کلمه ی روی کاغذ به زبان
خودش، او " خواهد فهمید".اما با اینکه شعرها را در دست دارد این مترجم است
که به او می گوید "همسرش رز وحشی را دوست دارد" و "شعرها به مادر او
هستند". تصاویر تارکوفسکی وار بدون حشو و زوائد ، دیالوگهای کوتاه اما
صریح و موسیقی عالی فیلم خلسه ی ما را کامل می کنند . تمهای مشابه موسیقی
فیلم در صحنه های به ظاهر متضاد به ما یاد آوری می کنند که آنها در باطن
واقعیتهای همسانی هستند . دیالوگ کلیدی فیلم اما آنجاست که مترجم
- بنا به یک مثل اسلواکیایی - رازی را برای مرد افشا می کند :
"زن هر وقت می خندد در دستان توست".