بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Thursday, May 25, 2006

٭ 
جریان اون تجربه و اینا بود که گفتم حالا فکر می کنم جریان داش آکل
رو دیگه خوب می فهمم (دبیا) واقعن جدی می گما . یه کتاب بود به نام
" راه نیرنگ" که 15 -10 سال پیش روزنامه اطلاعات به صورت
پاورقی چاپ می کرد .منم که پول کتاب خریدن نداشتم این پاورقی ها
رو می بریدم و روی هم می چیدم می شد کتاب . تو اون کتاب افسر اسراییلی
می گفت وقتی دانشمند عراقی که روش کار می کردن گفته بود توی
برنامه هسته ای عراق کار می کنه " انگار تمام خونش رو در یک
لحظه کشیده بودن بیرون و جاش آب یخ وارد بدنش کرده بودن "
دیروز وقتی اسم طرفو گفت دقیقا" فهمیدم اون سطر یعنی چی !
حالا آدم یه چیزایی رو تجربه کنه بد نیست اما گذشته از اینکه
فرصتش نیست ، خداییش باید حساب آبرو و کار و زندگی طرف رو
هم کرد دیگه حساب کن فردا بگن فلانی رفته تو شکم نهنگ پیش
پدر ژپتو ! نه خداییش خوبیت داره؟ ضمنن تا اطلاع ثانوی :
خوشگلا باید برقصن !





........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]