٭ رسول نجفیان: «حسین معمولا بی پول بود. یك بار برای تمرین دو مرغابی در مه،
تاكسی سوار شدیم و از سر جام جم آمدیم خیابان فرشته. آن موقع ۲۰۰ تومانی تازه آمده
بود و كرایه ما می شد پنج تومان. حسین همین طور بی دلیل از راننده تاكسی خوشش آمد،
۲۰۰ تومان داد و پیاده شدیم. راننده گفت صبر كن، بقیه اش را بگیر. حسین گفت بقیه اش
مال خودت. راننده فكر كرد پول تقلبی داده ایم. حالا حسین هم زده بود زیر خنده. راننده
عصبانی شده بود كه مسافران تاكسی گفتند پول درست است، گفت مگه شما دیوانه اید
بعد حسین گفت: می بینی وقتی آدم می خواد فردین بازی هم دربیاره، كسی باور نمی كنه.
لابد به قیافمون نمی آد از این غلطا بكنیم.
نوشته شد در ساعت 5:26 PM توسط علي
٭ پنج ماهه می آد روبروم می شینه .میزش درست روبرومه. با یه زاویه ده درجه .
حالا سگ خور پونزده درجه . پنج ماه . حاليته؟ د حالیت نیست دیگه . و الا
نمی گفتی چرا لاغر شدی؟ نشون به اون نشون که وقتی می رم مسافرت
حال و روزم بهتر می شه. حالا یه ادکلن جدیدم می زنه که هوش از
سر من می بره. اسگل می خوای منو بکشی؟
نوشته شد در ساعت 8:48 AM توسط علي
٭ چو با حبيب نشينی و باده پيمايي
به یاد دار محبان بادپیما را
پ.ن : تو مایه های خرمشاهی ،من به جای " حبیب "
تو مصرع اول "رقیب" رو بیشتر می پسندم .
نوشته شد در ساعت 7:32 AM توسط علي