بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Monday, September 11, 2006

٭ 
احمدی‌نژاد دولت تو می‌شوم
با شعار مهرورزی
وقتی از اصول عدول کرده‌ای
.....

کابین تو کابینه من است
بی‌حضور هیچ نخبه‌ای
و روشنفکران تنم به پستوها خزیده‌اند ......

در بیستون نه
که در دیزل آبادم* در بندم کرده‌اند
عطش با قره سو**فرو می‌نشانم
که در آن سال هاست آبی نیست

بابلسر است تنم
باد که می‌وزد در گیسوان پرپشت گذشته‌ات

و برای در کنار خودم نشستن
طی می‌کنم
پانصد کیلومتر راه را تا خورانق یزد
جایی که دی بلال را برایش زمزمه می‌کنم
و او نمی‌فهمد
نمی‌فهمد

کوهرنگ که جاری می‌شود به اصفهان
می‌گریزد از گاوخونی
و عاقبت سر از یزد در می‌آورد؛
منم!


....
رختخواب‌های زعفرانیه تا هزار سال بوی تن مرا می‌دهد
وقتی هوا سرد می‌شود
و می‌گویی
دوست می‌دارم عطری را که زده‌ای
و چشمهایت را، بدون عینک

می‌خندم و می‌دانم که نمی‌خندم
دیگر به ناخن‌هایت که مدام می‌جوی ....


کل کل نمی‌کنم.

افشین داورپناه

-----------------------------

* زندانی در کرمانشاه
** رودی که از شهر کرمانشاه می گذرد


هفت سنگ



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]