فی ذکر مقامات و احوالات شیخنا و مولانا "
بزرگ"
آن رونده ی بی شتاب ، آن پیغمبر بی کتاب،آن سینه چاک اس اس و
آبی ، آن هفت بحر را مرغابی ، آن مرید خوزه مورینیو ،آن فن کوئنتین
تارانتینو ، آن تفنگ سرپر ، آن همزاد کیهان کلهر ، آن سلطان کامل ماجد،
آن آکل سنگک دو رو کنجد ، آن قوی ، آن عظیم، آن سترگ،
شیخنا ، وتدنا و مولانا "
بزرگ" ، ازمشایخ کبار بود، شبها می خوابید
و روزها بیدار بود .خرقه از ساحل افتاده گرفت و از سلسله ی
رضا اللهی بود.
ابتدای کار او چنان بود که در بیابان می گشت تا شیری او را بخورد که زبان
خلق ندانستی. پس قطب وقت رضا بر وی ظاهر گشت و گفت:" من نیز چون
تو زبان خلق ندانم اما زبانی خاص خویش دارم تا هلاک نشوم" پس وبلاگ
نویسی به وی آموخت. نقل است که گفت :ما سوخته ی رضاییم. و گفت
: رضا ما را سوختی. و گفت :سوخت ما را رضا . پس با سوختن و
رضا هزار و یک کلمه و ترکیب نو ساخت که پیش از آن کس ندید.
نقل است که بر سفره ی افطار تنها بود مدام . غریبی مرید خاص وی را
علت پرسید. گفت :شیخ را حالتی روحانی است در
رمضان که هرکه
نزد وی باشد س*ک*س را بر وی معنا می کند به یازده عمل و
صد و یک صورت و هزار و یک حالت.
کلمات عالی بسیار داشت. گفت :دشمن رابی فاولر بخوابه ،
و گفت : مایکل بیا اینجا. مریدی پرسید : چه کنم سختی روزگار
بر من آسان شود. گفت: هرشب پیش از خواب صد مرتبه بگو
"سرور هر چی لنگیه، امیر قلعه نوعیه " مرید بگفت و نشد.
چاره ای دیگر طلبید .گفت
ذکر مجرب بگو و آن این است
:"ما که رفتیم آسیا ،کون لق پاسیا" نقل است که مرید گفت
وبشد.گفتند ای شیخ راز این ذکر بر ما بگو. گفت
در "کون لق " باشد که چون بر هر مشکلی بگویی بر تو آسان شود.
صوفی ابن وقت بود و با خود و رفقا راحت بود. گفت:زندگی ایثار
است و آن چهارچیز است ؛ یکی کشیدن مارلبورو در تنهایی ، دوم
خوردن ناهار به منزل دوست ،سیوم کنسرت کلهر به دعوت رضا و
چهارم شنا در استخر شرکت.نقل است چون فرمانش نزدیک آمد
می خندید و چون بمرد هم چنان می خندید. طبیبه ای حاضر بود.
گفت :مگر زنده باشد.تنفس دهان به دهان شروع بکرد. بوسه ای از
او گرفت و جان بداد که گفته اند :صوفی بنده ی دم باشد .خدایش رحمت
کناد.