بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Monday, December 25, 2006

٭ 
والامر الیکم

1.وقتی با یه نفر حرف می زنم دوست دارم فقط حرفا مربوط به ما باشه یا
مسائل کلی.وقتی سه نفریم فقط درباره ی ما سه تا باشه یا مسائل کلی
وقتی چهار نفریم فقط مربوط به ما چهارتا باشه یا مسائل کلی و همین طور
الی آخر . حرف از کسی که نیست حالمو به هم می زنه (گاهی به طور فیزیکی )

2.یکی از حسهایی که دقیق نمی دونم چه طوریه حسادته (مربا بده بابا)

3. یکی از مشکلات من اینه که معمولن برا کسی که کار می کنم
فکر می کنم خودش باید حقمو بده اما با اینکه کار تخصصی می کنم
اما بد مصبا گاهی تا نصف حقوقم رو می دن ! هی ام گریه می کنن
شرکت نداره و فلانمون بهمان شده و قس علیهذا !

4.خواب. از بزرگترین علایق و تفریحات منه. گاهی مرخصی می گیرم
می رم یه روز می خوابم. وقتی یاد خواب تبدار می افتم بزاق دهنم ترشح
می شه. یعنی حدود 39 تب داشته باشی و بخوابی . عین مخدر می مونه بد
مصب.چیزایی می آد تو مخت که عمرن ندیده باشی.

5.استخر و سونا . هر وقتم می رم صدای بقیه رو می شنوم که تو دیگه
واسه چی میآی ، اما حال می کنم. مخصوصن از تو جکوزی آب گرم
بیای بیرون و یکی ماساژت بده ، کاسه ی دلسترم توش لیمو
ریخته باشی (مربا بده بابا ) .

حالا بگه :
ادریس یحی ،دفتر سپید(ای میلم کنه من می نویسم) ،سیزیف
آقا طیب و بهار




........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]