بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Sunday, April 29, 2007

........................................................................................

Monday, April 23, 2007

٭ 


دیده در هجر تو شرمنده ی احسانم کرد

بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد

عاشقان دوش زگیسوی تو دیوانه شدند

حال آشفته ی آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد

خانه ی سیل غم ، آباد که ویرانم کرد

شمه ای از گل روی تو به بلبل گفتم

آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد

داستان شب هجران تو گفتم با شمع

آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد






........................................................................................

Tuesday, April 17, 2007

٭ 

می بويمت که داغی نانت بگيردم
گرمای ناشی از هيجانت بگيردم

آنقدر تشنه‌ام كه تصور نمی‌كنی
می نوشمت كه طعم دهانت بگيردم

شبهای ‌دوردست ‌و شراب‌ سفيد و رقص . . .
نزديك بود بوی خيــانت بگيردم!

پا می شوم، صدای ‌تو شب‌را شكسته‌است
بگـــذار انعـــكاس اذانــت بگيردم

سرگيجـــــهء هميشگی ابرها منم
می‌خواهد آســـمان به امانت بگيردم

می‌رقصم، از هوای تو سرشار، مثل باغ
آماده می‌شوم كه خــــزانت بگيردم.




........................................................................................

Friday, April 13, 2007

٭ 

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

الزمر - 53




........................................................................................

Monday, April 09, 2007

٭ 
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند



........................................................................................

Sunday, April 08, 2007

٭ 
اینکه باید در ترجمه متن را به زبان مقصد نزدیک کرد به نظر من باید بعد از وفاداری
کامل به متن قرار گیرد یا حتی از آن صرف نظر شود. بسیاری از مترجمان در حال حاضر
سعی می کنند با یافتن معادل هایی که - به نظر آنها - مقصود را بهتر می رساند ، خواننده
را در درک بهتر متن یاری کنند . به نظر من این کاری عبث و من درآوردی است که به غیر از
درماندگی خواننده به خاطر اظهار فضل مترجم نتیجه ی دیگری ندارد. مثال فرضی زیر را در
نظر بگیرید. در داستانی مردی انگلیسی به نام "پیتر"با مردی اسکاتلندی به نام" رابرت"
برخورد می کند :
"پیتر یک پوند از رابرت گرفت و گفت :"یک پوند از اسکاتلندی ها گرفتن مثل پیروزی
بر ناپلئونه" در حال حاضر مترجم ها چنین ترجمه می کنند :
"پیتر یک پوند از رابرت گرفت و گفت :"یک مو از خرس کندن غنیمته"

1.شاید در مثال فوق درک مترجم درست باشد اما این در همه ی موارد قطعی نیست و
خواننده نمی تواند به درک مترجم اطمینان کند . درک مترجم در بهترین حالت یکی از
از برداشتهای ممکن است. حتی در مثال بالا نیز می توان فرض کرد که در ضرب المثل
اصلی فقط خست اسکاتلندی ها مد نظر است اما در ضرب المثل دوم سختی یا خشونت
صاحب پول نیز می تواند مد نظر باشد.

2.خواننده طی 10 صفحه متوجه می شود که مترجم در دو جمله عبارات زبان مبدا
را با عبارات زبان مقصد جایگزین کرده است. لذا می تواند فرض کند که در 10 یا 100
جمله ی دیگر نیز مترجم این کار را کرده باشد اما به دلیل وسعت کم دانش ،خواننده به
آنها پی نبرده است. در اینجا خواننده دیگر نمی تواند بفهمد دارد متن اصلی را می خواند
یا برداشتهای یک خواننده دیگر را.

3.بخشی از دانش ما - که سهم آن کم هم نیست - از مطالعات غیر مستقیم به دست
می آید. یعنی من شاید هیچگاه یک دایرة المعارف را باز نکرده باشم تا واحد پول انگلیس
را ببینم اما از متن اصلی مثال فوق می توانم بفهمم : واحد پول انگلیس - و حتی
اسکاتلند - پوند است ،اسکاتلندی ها در اروپا به خست معروفند ، پیروزی بر ناپلئون
سخت بوده است ، بین انگلیسی ها و فرانسوی ها - یا حداقل ناپلئون - رابطه ی خوبی
وجود نداشته و درنهایت یک ضرب المثل انگلیسی هم یاد بگیرم،اما مترجم با جایگزین
کردن "یک مو از خرس کندن غنیمت است "کل این حظ را از بین برده است . حال بگذریم
که برخی از مترجمان به جای پیتر از "اکبر" و به جای رابرت از " حسن " استفاده
می کنند : "اکبر از حسن 1 تومان گرفت و گفت "یک مو از خرس کندن غنیمته "!!

متاسفانه این مترجمان فقط مترجمان تازه کار و نابلد نیستند تعدادی از مترجمان قدیمی
نیز با تئوریزه کردن این خزعبلات سعی دارند از قافله عقب نمانند.




........................................................................................

Tuesday, April 03, 2007

٭ 
بسمه تعالی
فدای حقیقت شوم که از آن خبر نداری
دستورالعمل آن است که از خود و خودرایی دست برداری.
جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و
تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است.
ذکر و فکر خود رهنمای تو خواهد بود.یا من اسمه دواء و ذکره شفاء. تو خود حجاب خودی
حافظ از میان برخیز.

....



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]