بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Tuesday, April 17, 2007

٭ 

می بويمت که داغی نانت بگيردم
گرمای ناشی از هيجانت بگيردم

آنقدر تشنه‌ام كه تصور نمی‌كنی
می نوشمت كه طعم دهانت بگيردم

شبهای ‌دوردست ‌و شراب‌ سفيد و رقص . . .
نزديك بود بوی خيــانت بگيردم!

پا می شوم، صدای ‌تو شب‌را شكسته‌است
بگـــذار انعـــكاس اذانــت بگيردم

سرگيجـــــهء هميشگی ابرها منم
می‌خواهد آســـمان به امانت بگيردم

می‌رقصم، از هوای تو سرشار، مثل باغ
آماده می‌شوم كه خــــزانت بگيردم.




........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]