بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Tuesday, January 29, 2008

٭ 
لوله تانک چوبی
مداد رنگی ام بود
کت بزرگ بابا
لباس جنگی ام بود
وقتی صدا می اومد
مداد و برمی داشتم
مثل ضد هوایی
رو جعبه ها می ذاشتم
می دیدم از تو جعبه
جنازه بیرون میاد
عروسکای زخمی
از تنشون خون میاد
بازی ولی جدی بود
یه روزی باورم شد
عروسکای زخمی
یکیش برادرم شد...

عبدالجبار کاکایی +

روزی که ووله تنها عکس گمشدگان بود
روزی که رفت برباد ، روزی که ماند در یاد




........................................................................................

Tuesday, January 22, 2008

٭ 
"هرکس وارد اینجا می شود ، تمام امیدها را کنار بگذارد"
کلماتی که دانته روی دروازه های جهنم دیده بود.
لامصب اینو رو در شرکت ماهم انگاری زدن.




........................................................................................

Tuesday, January 08, 2008

٭ 

این عکس رو از شنبه بریده ام گذاشتم تو کیف پولم .سربازیه که تو بازی پرسپولیس نابینا
شد. حالت مادره بدجور منو می گیره .عمق فاجعه رو فقط اون حس می کنه. جلو
چشمش رو گرفته داره فارغ از همه دنیا به آینده گریه می کنه .
نکنیم آقا این کارارو.



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]