٭ دوست دارد که در برگریزان بمیرد
باید این مرد پیش از زمستان بمیرد
بیش از این بهتر آنست بالا نیاید
ماه کامل میان درختان بمیرد
شاعرانه تر است اینکه این مرد وقتی
کاملا مست شد ، زیر باران بمیرد
بی تعادل بیافتد ، به پا هی...بیافتد
نیمه شب کنار خیابان بمیرد
بادها زیر بازوی او را بگیرند
درصف بیدهای پریشان بمیرد
در کنار همین آتش و خرت و پرتش
(یک پتو ، چند بشقاب و لیوان ) بمیرد
صبح دی گورکن ها رسیدند در برف
نه نمی خواهد او در زمستان بمیرد
نه نباید که این بازی لعنتی را ...
نه نمی خواهد او طبق فرمان بمیرد
هم به دستور این کارگردان بیاید
هم به دستور این کارگردان بمیرد
رو به این چشمهای دنبال سوژه
-رو به این جوخه ی تیرباران -بمیرد
باید از این کادر خارج شود ، جای دنجی
پیش از آنکه بگویند پایان بمیرد.
حسن صادقی پناه
نوشته شد در ساعت 7:12 PM توسط علي