بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Thursday, September 18, 2008

٭ 
من سالها بود که نمی دونستم این آهنگهای لس آنجلسی و امثالهم برای چه وقتی
یا چه کسی یا چه حالت روحی ممکنه خونده بشه . اما حالا می فهمم . یعنی جدیدن
می فهمم. برای من رابطه یا دوست داشتنه عمیقه یا بی تفاوتی، معمولی بودن.
بخش اول که اتوماتیک می ره تو فاز شجریان به خصوص نوا و سرّعشق و
یه اجرای خصوصی . بخش دوم هم که کلن موسیقی متن نمی خواد . اما یک
مرحله ی میانی هم هست -و بود و ما خبر نداشتیم -که زمانی اتفاق می افته
که می خوای بری تو عمق اما کلن طرف دو بعد بیشتر نداره ؛ طول و عرض
. یعنی کلن از نظر قوانین فیزیک شما نمی تونی بری تو بعد سوم چون اصلن
نیست که بری .اول تعجب می کنی ، پشت و روی تابلو رو می بینی نه کلن نیست
که نیست . اما جذابیت و شیرینی های موجود هم اونقدر هست که نگهت داره .
یک دیسکوی عاطفی . زیاد واضح نیست اما رقص نور داره. نباید تو دیسکو
فکر کنی که حالا یعنی چی؟ مهم اینه که چه قدر دی جی ضربانت رو می بره
بالا و دقیقن اینجاست که "تن" عمده ترین نقش خودش رو بازی میکنه. حالا
وقتی ستایش ها و توصیفهای مبتذل این آهنگها از موی شرابی ، لب شیرین
یار و ...دوباره به گوشم می خوره بهتر می فهمم که چی می گن و اینکه
چرا نود و پنج درصد جوونای ما این آهنگها رو ترجیح می دن .



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]