٭ نمیدانم اسمش چیست، شاید اصلا با خیلی از رفتارهایم جور در نیاید، اما گاهی – که همیشه هم ربط زیادی به روز و هفته و ماه و سال و تقویم و این حرفها ندارد – توی سکوت شب مینشینم و برای دل خودم زیر لب میخوانم: «فَهَبنى صَبرتُ عَلي عذابك، فَكَيف أصبرُ عَلي فِراقِك» یا «إنّك تَدعونى فَاُوَلىَّ عَنك وَ تَتَحبّبُ إلىَّ فَاَتبغَّضُ إلَيك و تَتَودَّدُ إلىَّ فَلا أقبَلُ مِنك، كَأنَّ لىَ التَطَوُّلَ عَلَيك» یا «هذا مقامُ المُستَوحِش الفَرِق» یا «فَمالى لا أبكى»…
اگر بدانید لابهلای همین کسرهها و فتحههای درهم چه عاشقانههای نرم خوشتراشی پیدا میکنم، فقط اگر بدانید…
[+]
Labels: او
نوشته شد در ساعت 9:51 PM توسط علي