Monday, February 02, 2009
٭ ما یک خبطی کردیم، موقع سوارشدن به شاگرد شوفر گفتیم نذر زیارتِ شبِ دوشنبه داریم. امامزاده هاشم نگهدارد، پیاده شویم. حالا پدرآمرزیده ولکن نیست. ملاحظه هم ندارد وقتی التفاتی نمیکنیم، لابد خوابیم خب. این همشیره که ناغافل سرمان روی دوشش افتاده، مادر مرده آنقدر مأخوذ به حیاست که یک کلام حرف نمیزند. منتها شاگرد شوفر خیال میکند، تنگِ مادرش خوابیدهایم. صدایش را انداخته سرش، هِی تکانمان میدهد. شعور ندارد به «پلور» که برسیم، خطی هست برای امامزاده. زیارت قسمتمان باشد، خزینه ارتماسی میکنیم، برمیگردیم.
[+]
Labels: آرشیو
نوشته شد در ساعت 11:21 PM توسط علي
........................................................................................
|
|
Subscribe
in a reader
|