٭ نگاهی به بزرگان و مراجع تقیلد بیندازید، جز حسینعلی منتظری هیچ کس صدایش را به صراحت بلند نکرده است. فردی که دروغگویی و فسق او محرز است، نامزد ریاست جمهوری شده است، انتخاباتی با بیشترین میزان تخلّف و ابهام برگزار شده است، معترضان حق شکایت ندارند و جوانان و زنان معترض را آگاهانه به قتل میرسانند و خطیبان میگویند باید بیرحمانه با همه برخورد کرد. خوب پس چه وقت زمان واکنش و فتواست؟ دیگران یا سکوت کردهاند یا دعوت به استفاده از راههای قانونی میکنند. قانونی که به وسیلهی شورای نگهبان به بدترین شکل تفسیر میشود و به دست مجریان به بدترین وجه اجرا؛ همانان هم قرار است که مرجع رسیدگی باشند.
کسی که نمیتواند و جرأت ندارد که در دو سطر اعتراض خود را بیان کند، نمیتواند خود را پیرو و وکیل کسانی بداند که تجلّی حقیقت در دنیای تیره و خاکی ما بودند. به شباهت انحراف سقیفه با وضع موجود دقّت کنیم. در هر دو واقعه بیعت یا رأیی انبوه با دخالت افرادی اندک که خود را نخبه و ریش سفید مردم میدانند نقض شده است. آنان کم هستند ولی کسانی که سکوت میکنند، در گناه آنان شریکند. خطبههای جوادی آملی را که خواندم متأسّف شدم. او دیگر چرا؟ کسی که خود به یقین میداند احمدینژاد دروغگوست، نه تنها شخصاً او را رسوا نمیکند که حتّی محتاطانه سکوت نمیکند و کناره نمیگیرد بلکه حالا از تأیید رهبر از وی حمایت ضمنی میکند و دربارهی نقش ولیّ فقیه داد سخن میدهد. وقتی حقیقت به پای هوای نفس قربانی شد، دیگر چه چیز برای حفظ یا دفاع باقی میماند؟ اگر نمیتوانیم حقیقت را بیان کنیم، باید بتوانیم با کنارهگیری، از شرکت در جرم و عمل مجرمان تبرّی بجوییم.
آقایان بروند از ته دل خدا را شکر کنند که صدراسلام نبودند، گرچه بر اساس کردار و گفتار افراد میتوان حدس زد که هرکس آنروزها کجا و چگونه قرار میگرفت.
[
+]
Labels: تفکر انتقادی
نوشته شد در ساعت 10:23 AM توسط علي