٭ بیشتر پسرها را میزدند. دخترها را کمتر میزدند. یعنی طوری بود که پسرها از سر و صورتشان خونابه میریخت. تمام تنشان خونی بود. صورتهاشان هم خون بود. اصلا قابل شناسایی نبودند که مثلا من نگاه بکنم ببینم برادرم توی اینها هست یا نیست.
...از همه بدتر این بود که به خانم آقای موسوی و آقای کروبی هم خیلی فحشهای رکیک میدادند. طوری که ما همه آنجا خیلی تعجب کردیم. آقای کروبی را یک ضدانقلاب معرفی میکردند. یعنی یکجوری که انگار دیگر از خودشان نیست، حرفهای خیلی زشتی هم به زن موسوی و زن کروبی میگفتند.
...میگفتند شماها ننه بابا ندارید، اگر داشتید که این جوری حرومزاده نمیشدید بریزید در خیابان
...چیزی که شما اینجا نوشتید، مسجد آتش بزنم یا نوشته بودند سر یک بسیجی را بریدند، تکه تکهاش کردند گذاشتند تو نایلون و انداختند جلوی خانهاش.
...از من آدرس ایمیل خواستند. من ایمیل قبلیم را که هک شده دادم. رمز ورودش را هم میخواستند.
[
+]
Labels: تفکر انتقادی
نوشته شد در ساعت 10:15 AM توسط علي