بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Saturday, July 18, 2009

٭ 
بسمه تعالی

رهبر معظم جمهوری اسلامی!

با سلام.

من علی کاظمینی هستم. هفتاد و شش ساله. خداوند تبارک و تعالی دو پسر به من اعطا نمود که آن‏ها را حسن و حسین نام‏گذاری کردم.

حسن بیست و دو ساله، به ندای رهبرانی که یکی از آن‏ها حضرت عالی هستید، روز هفده شهریور ۱۳۵۷ به میدان ژاله رفت تا به همراه سایر هم‏فکرانش بر علیه رژیم شاه تظاهرات کند. در تجمعی که برای آن مجوز نداده بودند، حاضر شد و عوامل سفاک شاه به ادعای آن که تجمع غیرقانونی است، با جمعیت برخورد کردند و حسن شهید شد.

تا چند روز قبل، شاه را عامل ریختن خون فرزندم می‏دانستم. چند روز قبل، نوه‏ی نوزده ساله‏ام، پسر حسین که پدرش او را به یاد عموی شهیدش، حسن نام گذاشته بود، به ندای رهبرانی به خیابان انقلاب رفت تا همراه هم‏فکرانش، بر علیه حقی که از کف داده بود، تظاهرات کند.

در تجمعی که برای آن مجوز نداده بودند، حاضر شد و عواملی به ادعای آن که تجمع غیرقانونی است، با جمعیت حاضر برخورد کردند و حسن دیگر به خانه برنگشت.

حال که شما فرموده‏اید، مسبب خون‏های ریخته شده، دعوت کنندگان مردم به خیابان‏ها هستند، باید گفت: رهبر محترم کشور! قبول بفرمایید که یک بام و دو هوا نمی‏شود. اگر خون‏خواهی از دعوت کنندگان تظاهرات صحیح باشد، پس من بایستی خون‏خواهی پسرم که در هفده شهریور ۵۷ خونش ریخته شد را از شما مطالبه کنم و اگر خون‏خواهی از سردمداران حکومتی که به مخالفین خود حتا اجازه‏ی ابراز مخالفت در یک تظاهرات آرام را هم نمی‏دهند صحیح باشد، پس خون‏خواهی نوه‏ی نوزده ساله‏ام از شما فقط معنی می‏دهد و لاغیر.

دوم تیرماه ۱۳۸۸

کاظمینی


[+]

Labels:




........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]