بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Tuesday, December 29, 2009

٭ 
خیلی زودتر اومده بودم. تو یکی از کوچه های ویلا تو ماشین نشستم . گفتم اگر شلوغ
شه منم می رم. یواش یواش دیدم مردم دارن میان. فردوسی مرکز درگیری بود. نیروی
امنیتی متراکم . همون اول پیش خودم گفتم امروز بوی خون میاد. مردم با یه عصبانیت
خاصی میومدن. فقط تو دعوا یه همچون خشمی دیده بودم. از پل کالج تا فردوسی پر
دوربین مدار بسته است اما کسی صورتش رو نپوشونده بود. خدا شاهده زر می زنن،
به قصد کشت می زدن. من مطمئنم تک تیرانداز می زد.
اما مردم اومده بودن که کشته شن.



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]