بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Thursday, October 29, 2009

٭ 
"من اول فروردين در مشهد گفتم هى دارند دائماً به گوشها ميخوانند، تكرار ميكنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود."
[+]
من پيغام دادم، گفتم اين را شما داريد شروع ميكنيد، اما نميتوانيد تا آخر كنترل كنيد [+]

ما ده سال پيش هم در مورد تهاجم فرهنگي هشدار داده بوديم -از فرط تکرار نياز به لينک ندارد -

وقتي چاوز گفت خاطره ي جالبي از رهبري دارم [+] صد در صد مطمئن بودم ايشان در اولين فرصت به نحوي اين را که "ديديد خارجي ها هم به پيشگويي هاي من رسيدند "، به ميان خواهند کشيد. ايشان در اولين فرصتي که گيرشان آمد در خطبه هاي عيد فطر در حاليکه اصلا صحبت چيز ديگري بود به تلويح در آخر حرف خود به آن اشاره کردند که :اگر مى‏بينيد كسانى آگاهانه، بى‏پروا در دنيا ظلمِ آشكار ميكنند، اين به پشتوانه‏ى علمشان هست. علم است كه براى آنها ثروت به وجود آورده است، قدرت سياسى به وجود آورده است [+]


واقعا" قصد آقاي خامنه اي از اين سخنان چيست؟ از اين که مي خواهند به هزار کنايه بگويند توانايي پيشگويي دارند چه هدفي دارند؟ اين همه عکسهاي - به قول رحمت - تو زاويه اي که سعي مي کنند دلبرانه باشد براي چيست؟ اين همه تنظيم ريش و ژل ماليدن به ريشهايشان براي نوراني تر جلوه کردن چه دليلي دارد؟

در سنت و سلوک اسلامي بسيار اعتقاد بر اين است که باطن بر چهره اثر مي گذارد. اگر فرصت دست دهد مقاله ي جداگانه اي درباره ي " نورانيت" و مقايسه آن در چهره هاي اصلاح طلبان و اقتدارگرايان خواهم نوشت . اما اين تئوري به طور کلي معتقد است هرکس درون پاک تری دارد نوراني تر و دلنشین تر است .

عرفا و علما که معتقد بودند پاکی درونی خود به ظاهر راه خواهد یافت و نیازی به ابراز و ابرام بر آن نیست نه تنها آن را بروز نمی دادند بلکه بسایر سعی بر مخفی کردن حالات و روحیات خود داشتند.

خاطره هاي زيادي از آقاي خميني نقل شده که ايشان هيچ وقت براي عکس تبليغي جلوي عکاس حاضر نشدند و گفتند همين عکسهاي معمولي کافي است و من هيچ عکس آتليه اي از ايشان نديده ام . ايشان در حد معمولي به سر و وضع خود مي رسيد و حتي محل سخنراني ايشان در جماران پرده پشتي نداشت. آقاي سيستاني نيز همينگونه اند وبسياري از مراجع نيز اينگونه بوده اند. به همین دلیل بود که عطريانفر در دادگاه به کنايه گفت:" امام خميني كه نفس خود را كشته بود نيازي نداشت كه براي خود كاري انجام دهد و به خودش برسد [+] "

اما آقاي خامنه اي که آن اتوريته و مرجعيت و نیز نورانيت دروني را ندارند سعي مي کنند با جمع آوري ظواهر امر از ژل ماليدن به ريش تا عکسهاي آنچناني و تاييديه هاي چاوز به مردم بگويند اينها اثرات نماز شبهاي من است .

به طور کلي آقاي خامنه اي با ژل ماليدن به ريشهايش ، عکسهاي تو زوايه ، کاروانهاي استقبال مردمي و نشان دادن گريه هاي استقبال کنندگان، پيشگويي هاي پيامبرانه - که از شنودهاي مخفيانه حاصل شده اند - ، آرزوي شهادت و اينکه من جسم ناقصي دارم خدايا بپذير ، همه و همه سعي دارند به ما بفهمانند من " مرجع بزرگي هستم که نماز شب ميخوانم ، روزه مي گيرم و آرزوي شهادت دارم " و همه ي اين نورانيت ها و کراماتي که مي بينيد دارم ناشي از برگزيدگي من توسط خداست.

بسيار خب آقاي خامنه اي، پيام شما دريافت شد. شما اصلا" امامزاده هستيد. حالا لطفا" کنار برويد و بگذاريد مردم مشکلاتشان را حل کنند.




........................................................................................

Tuesday, October 20, 2009

٭ 
نخستین توصیه من به شما این است که " دست ارادت به هیچ کسی ندهید" ذهنتان را خیلی آزاد نگه دارید، تیغ برنده نقادی را همیشه به همراه داشته باشید و هیچ وقت آنرا در غلاف نکنید و با همان جرئتی که گلوی باطل را می برید با همان شجاعت حق را هم بپذیرید و بقول نظامی :
می باش چو خار حربه بر دوش
تا خرمن گل کشی در آغوش .

بیشتر گرفتاریهای مردم از تعارف کردن است هم با خودشان تعارف می کنند و هم با دیگران ، نباید اهل تعارف باشید نه با خودتان و نه با دیگران مخصوصا وقتی پای حق و باطل در میان است. به یاد داشته باشید که کشور ما را باید دانایان اداره کنند نمی توان نشست و کار را به دست نادانها سپرد و آنگاه جامه از غم چاک کرد این شیوه عاقلان نیست.

عاقلانه آنست که با جهد وجهاد به صف دانایان بپیوندید آنگاه است که می توان از آینده روشن این مرز و بوم اطمینان حاصل کرد لذا دست ارادت به کسی ندادن یک بال ترقی است و بال دوم آن آموختن و دانا شدن است و پس از علم نوبت عمل فرا می رسد. توصیه بعدی من این است که همواره با افراد موفق نشست و برخواست کنید و با سست طبعان میامیزید .

به تعبیر مولانا
زان که هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته
هر که را باشد مزاج و طبع سست
می نخواهد هیچ کس را تندرست

عبدالکریم سروش [+]

Labels:




........................................................................................

Monday, October 12, 2009

٭ 
خداي پس فردا و مهدي منتظر
توجه كنيد كه بنده هميشه در باب انتظار آماده‌گر صحبت مي‌كنم و تفكر آماده‌گر پس فردا كه آماده‌گر ظهور مهدي منتظر اديان و همه انسان‌هاست
در برابر اينها كساني هستند كه غرب‌زده مضاعف‌اند اين آدم‌ها بدتر از آن كساني‌اند كه منكر خدايند.

حالا غربي‌ها صدايشان بلند است كه اي آقا عقل ما ممسوخ است، زهوار عقل ما در رفته است، اين آزادي كه آزادي نيست
زهوار آزادي اعلاميه جهاني حقوق بشر دارد درمي‌آيد. اصلاً در اين اعلاميه «حق الله» نيست هر چه هست «حق الناس» است
تازه ما آمده‌ايم به نام قرآن دفاع از حقوق بشر بكنيم
فرياد خود غربي‌ها بلند است. حالا يك عده ندانسته، از هر چيز به نام آزادي، گروه‌هاي حقوق بشر تشكيل مي‌دهند


بعد همه جامعه‌شناس شده‌اند اينها جاهل و بعضي‌ خائن‌اند و مردم را خام مي‌كنند.
زمان، زمان حكمت و فلسفه نيست، زيرا الان زمان ايدئولوژي است، يعني تماميت فلسفه در جهان بيني و جهان بيني در ايدئولوژي و عمل است. زمان زمان عمل است، زمان تفكر نيست

حق چيست و باطل چيست؟ انسان معمولي نمي‌تواند، اين بنده‌ام كه مي‌توانم، زيرا كه سوادم بيشتر از كارل پوپر است


احمد فردید - دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان



........................................................................................

Friday, October 09, 2009

٭ 
اگر چنین ادامه پیدا کند به یک دیکتاتوری منحط از طرف لیبرالها خواهیم رسید دیگر هیچ، مثل شعار:"قاطعیت آری، قاتلیت نه" اگر در جایی مستلزم قاتلیت باشد چه؟ دیگر جهاد کجا رفت؟

انشاء الله مسائل اساسی همه در مملکت ما به شرط و راهش طرح شود، دانشگاههای علوم انسانی و فلسفی بسته شود و دوباره باز شود.

خدای [اینها] خدای بورژوازی و لیبرالیسم است. ندانسته خدای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است... آزادی آنها آزادی نفس اماره است. دسته ی [اینها] ...به نام طاغوت غربی و برای حفظ وضع موجود تلاش می کنند . مثل طرفداران جامعه شناسی یا پوپر.


1- آقای خامنه ای
2- آقای مصباح یزدی
3- احمد فردید
4- رحیم پور ازغدی


جواب : گزینه 3



........................................................................................

Wednesday, October 07, 2009

٭ 
"هر حركتي كه دشمنان خوني ملت و نظام اسلامي يعني استكبار و صهيونيسم را خشمگين كند، حركتي صحيح و در مسير حق است و هر اقدام و مسيري كه آنها را خوشحال و ذوق زده كند و در تبليغات و سياست‌هايشان بر آن تاكيدكنند، مسيري كج، غلط و زاويه‌دار است. "

از سخنرانی امروز آقای خامنه ای در مازندران [+]

این مغالطه ای عمدی است که بارها آقای خامنه ای بدان متوسل شده اند و ریشه آن را هم به آقای خمینی نسبت داده اند که یکبار به ایشان گفته اند وقتی می بینید آنها ناراحت می شوند کارتان درست است.

این که در همان پاراگراف چقدر تعاریف موهوم و مبهم نظیر صهیونیسم ، استکبار و دشمن خونی وجود دارد و اینکه اگر ما حرکاتمان را با عکس العمل آنها بسنجیم پس یعنی رفتار ما هیچ جا با آنها همپوشانی ندارد و اصلا" اصول خودمان چه می شود و بسیاری مسائل دیگر به کنار .

من فقط از ایشان می پرسم : مسائل کهریزک و کشتار مردم در تظاهرات توسط تمام روسای جمهور و مسئولین " آنها" محکوم و عکس العملهایی خشمگینانه ای در سطح جهان داشت پس طبق استدلال ایشان آیا این کار درست بوده است و باید ادامه یابد؟ و اگر نه پس این چه استدلالی است که ایشان مملکت را با آن اداره می کنند؟




........................................................................................

Tuesday, October 06, 2009

٭ 
کينه چون لاشخور و کرکس است .کوتاه مي پرد و سنگين .جز مردار ،به هيچ چيز نمي انديشد.

براي عشق ،ناب ترين ،شور است و زندگي ونشاط .

براي لاشخور ،خوب ترين ،جسدی است متلاشي....



نقل از کتاب -مردی در تبعید ابدی-بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی...به قلم نادر ابراهیمی.

[+]



........................................................................................

Saturday, October 03, 2009

٭ 
نكته اصلي فرانكفورت اين است كه گرچه دروغگو عامدانه حقيقت را وارونه جلوه مي دهد و از اين رو نوعي تعهد حداقلي به حقيقت دارد مزخرف گو كوچكترين توجهي به حقيقت ندارد و حتي لزومي ندارد همه حرف هايش نادرست باشند. همه هم و غم مزخرف گو تحت تأثير قرار دادن مخاطب، فتيله پيچ كردن مخاطب، ضربه فني كردن مخاطب، ناك اوت كردن مخاطب، مقهور و مرعوب و منكوب كردن مخاطب است.

مزخرف گو آگاهانه قواعد حاكم بر گفتگو را تغيير مي دهد و آن را به صورتي در مي آورد كه ديگر بحث از درستي و نادرستي محلي از اعراب نخواهد داشت. حتي جايي براي صدق نسبي يا ساخت حقيقت هم نمي ماند و موضوع ديگر اين نيست كه چيزي كه براي فردي درست است شايد براي فرد ديگري درست نباشد. ماجرا اين است كه هنگام مزخرف گويي قرار نيست حقيقت براي هيچكس – و از جمله مزخرف گو – روشن شود.

ويتگنشتاين از قول شاعري نقل مي كند كه سابق بر اين، معماران در كار قسمت هاي خارج از ديد عمارات همان دقتي را به خرج مي دادند كه در سردر و نما، چون بر اين باور بودند اگر چه كسي آن جاها را نمي بيند خدا كه مي بيند (از قرار در بعضي بلاد تعداد خداترسان رو به نزول گذاشته است). ويتگنشتاين اين قطعه شعر را شعار خود قرار داده است. در يك مقاله، كتاب، فيلم، سخنراني يا گفتگو هدف تنها به كرسي نشاندن جمله آخر نيست.

از مزخرف گويي در هر قسمتي از نوشته و كلام بايد پرهيز كرد. چنان كه زماني فانيا پاسكال به او مي گويد "من مانند سگي كه زيرش گرفته باشند حالم گرفته است" و ويتگنشتاين دلخورانه پاسخ مي دهد: "مزخرف نگو! تو كه نمي داني حال سگي كه زيرش گرفته اند چگونه است" (مثل اين كه كليد " دگرباره كار مي كند). ويتگنشتاين، فابيا رابه دروغگويي متهم نمي سازد بلكه به او گوشزد مي كند از چيزي كه نمي داند صحبت نكند. آسمان و ريسمان به هم نبافد. چيزهاي بي ربط را به هم گره نزند. راست و پوست كنده بگويد به چه فكر مي كند و دليلش براي اين ادعا چيست.

فلسفه علم [+]



٭ 
يک تعليم ديگر آقاي فرديد به شاگردانش، اين بود که به آنها مي گفت هر چه در جهان درباب عدالت، حقوق بشر، دموکراسي، مدارا و آزادي گفته مي شود، همه دروغ است. و همه سازمان هاي فرهنگي و سياسي جهاني توطئه گرند و مدار عالم بر عدم صداقت و بر ريا و بر قدرت شيطاني، مي گردد؛ و لذا شما هم در ايران اصلا گرفتار اين الفاظ و مفاهيم قشنگ نباشيد و کار خود را با خشونت پيش ببريد. به گمان وي جهان يک استاد اعظم دارد که همان فراماسون ها و صهيونيست ها هستند و تمام سازمان هاي بين المللي آلت دست آنها و همه چيز بازي و تئاتر است. شما ديديد که کيهاني ها در مصاحبه با احسان نراقي نزديک به 20 سال پيش درست همين مطالب را ساده لوحانه و طوطي وار تکرار مي کردند. نراقي هم در جواب شان گفت برويد چهار بمب در چهار گوشه زمين بگذاريد و آن را منفجر کنيد و همه را راحت کنيد. ما به وضوح خشونت پروري و خشونت ستايي را در فرديد مي ديديم، و همين طور در شاگردانش؛ تا جايي که من حتي شنيدم سعيد امامي هم دورا دور شاگرد فرديد بوده است. خشونت پروري و خشونت ستايي، گوهر مکتب فرديد بود.

اين مجموعه باعث مي شود که نشانه هاي يک انحطاط فاجعه آميز را در مسير انقلاب ببينم. به ويژه آنکه شاگردان و اطرافيان فرديد، به مقامات بالا هم رسيده و جاهايي را در نهان و آشکار، اشغال کرده اند. در رايزني هاي فرهنگي، در نهادهاي فرهنگي، در بولتن ها، در روزنامه ها، در وزارت ارشاد، خصوصا روزنامه کيهان و غيره. يهودي ستيزي او، الان به شکلي افراطي [و ناآگاهانه] از دهان احمدي نژاد بيرون مي آيد. همين طور است قصه امام زمان. نفوذ اينها در همه جا هست.

من خود حدود يک سال پيش از زبان رهبري چيزي شنيدم که برايم بسيار تکان دهنده بود. آقاي خامنه اي در همدان براي جمعي از جوانان سخنراني کرد. در آنجا ـ چنانکه در روزنامه ها آمد ـ به جوانان گفته بود "به سراغ افکار بلند و تازه برويد، نه به سراغ افکار منسوخ. مثلا فيلسوفي به نام پوپرکه افکارش منسوخ شده، اما هنوز کساني دنبال او مي روند." اين حرف براي من مهم بود، نه از آن جهت که حرف ناصحيحي بود [حرف ناصحيح در دنيا بسيار است] بلکه از اين جهت که اين سخن از دهان آقاي خامنه اي بيرون مي آمد. همه مي دانند که آقاي خامنه اي نه فلسفه مي خواند، نه فلسفه مي داند [برخلاف آقاي خميني]، و شايد بنا بر تربيتي که در مکتب مشهد پيدا کرده، به فلسفه ورزي اعتقادي هم نداشته باشد. بالاتر از آن، او با فلسفه جديد اروپايي هيچ آشنايي ندارد، و مطمئنم که از محتواي فلسفه پوپر هم اطلاعي ندارد.

اما چرا اين پوپر ستيزي از دهن آقاي خامنه اي شنيده مي شود؟ من هيچ پاسخي ندارم جز نفوذ مکتب فرديد در آن بالا. يکي از کارهايي که فرديد کرد، و شاگرد او داوري هم ادامه داد، يک نوع پوپر ستيزي هيستريک در ايران بود. آنها پوپر را مورد حمله قرار دادند تا از وراي او به دموکراسي و آزاديخواهي حمله کنند. موضع شان چنانکه گفتم فاشيسم بود. دليل فرديد عليه پوپر دليل فلسفي نبود، بلکه اين بود که هلموت اشميت، صدر اعظم آلمان، بر کتاب پوپر مقدمه نوشته است! دليل داوري هم اين بود که پوپر ولايت ندارد. اينها مطالبي بود که به نام فلسفه به خورد دانشجويان دپارتمان فلسفه داده مي شد.


مصاحبه سروش سال 84

[+]



........................................................................................

Thursday, October 01, 2009

٭ 
در يك استراتژي درست نبايد دشمن‌‌تراشي كنيم، مثلا در دوران جنگ بياييم بگوييم كه شيخ‌نشين‌ها همه خوك‌هاي خليج‌فارس هستند و همه را عليه خود بسيج كنيم، چند ماه بعد بگوييم كه شما برادران ما هستيد و بياييد دست به دست يكديگر بدهيم كه جلوي ناوگان‌هاي آمريكا و... را بگيريم. دشمن‌تراشي يك مشكل ماست.

مصدق دشمن‌تراشي نمي‌كرد. افكارعمومي از يك‌سو بيشترين نيرو را بسيج نمود و از سوي ديگر شعارش محدود بود و با مقاومت افكارعمومي بين‌المللي و مقاومت داخلي هم روبه‌رو نبود، در نهايت، شاه هم ملي‌شدن نفت را امضا كرد. بنابراين نيروي دربار هم پشت اين قضيه بود.

مرحوم دكترشمس‌الدين اميرعلايي، مشاور دكتر مصدق، براي من نقل كرد كه يك بار احمد مصدق نزد او مي‌رود و مي‌گويد كه به توصيه پدر، شما با قطار سلطنتي براي «خلع يد» به خوزستان برويد. ايشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگي من، زندگي ساده‌اي بوده و تا به حال زندگي‌مان ايجاب نمي‌كرد كه با قطار درجه يك و دو برويم، چه برسد به قطار سلطنتي! دكتر مصدق دوباره احمد مصدق را مي‌فرستد و به ايشان مي‌گويد كه «ضرورت دارد و بايد با قطار سلطنتي بروي.» دكتر امير علايي تحمل نمي‌كند و نزد دكتر مصدق مي‌رود و از ايشان دليل اصرارشان را مي‌پرسد. دكتر مصدق مي‌گويد: «براي اينكه دولت انگليس بفهمد نيروي سلطنت هم پشت جريان ملي‌كردن هست»، يعني در بسيج‌كردن نيرو هم ايشان بسيار فعال بود. در نهايت حركت بزرگي خلق شد.

دكتر مصدق اصرار داشت كه ما نمي‌خواهيم انگليس را از ايران بيرون كنيم و ايشان نيك مي‌دانست درگيري تمام‌عيار با بريتانياي كبير كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمي‌كند كار بزرگي است. در شرايطي كه همه جامعه نسبت به انگليس كينه شديدي داشتند، يك‌نفر بيايد بگويد كه ما نمي‌خواهيم انگليس را بيرون كنيم، تا به حال انگليس ارباب ما بوده و به ما دستور مي‌‌داده، اما حالا قرار است كه مقاطعه‌كار ما بشود؛ يعني ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشيم و انگليس مقاطعه‌كار باشد. اين عمل تقواي سياسي ـ راهبردي مصدق را نشان مي‌دهد.

[+]



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]