بچه جنوب شهر

صغحه اصلي | آرشيو | فرستادن نظرات



Wednesday, November 29, 2006

٭ 
مریض طفل مزاج‌اند عاشقان ور نه؛ دوای درد تغافل دو روز پرهیز است.
کلّما فی‌الکَونِ وهمٌ اَو خیال؛ اَو عکوسٌ فِی‌المَرایا، اَو ظِلال. توی باز بودن‌‌چشمان‌ام،
انگار چیزی دارد تحریف می‌شود؛ با جزئیات رزیلانه‌اش!!!! مثل یک حس آشنا‌ست
که بیشتر در جای مخصوصی از بدن بوجود می‌آید. تا کی می‌توان سنگ بر پیشانی
محراب زد؟ خدا پاک‌مان کند، خاک‌مان کند. بدجوری خالی و مغلوب مانده آرامگاه‌‌‌مان.
نمی‌شود انگار دیگر در حریم بیضه بر آهنگ زد؟

ادریس یحیی




........................................................................................

Monday, November 27, 2006

٭ 
فرسودگی

هدف از هر ارتباطی فرسودگی است . انسانها فقط برای آن زنده اند
که همدیگر را فرسوده کنند . آن کس که در جمع بلند بلند می خندد یا
احمق است یا شارلاتان ، اما در هر صورت بقیه را فرسوده می کند. کسی
که بعد از سکس به جای اینکه آرام باشد نوازش می کند به غیر از فرسوده
کردن حریف چه می خواهد؟ آن که مرتب به احمدی نژاد فحش می دهد در
حالیکه کسی اصلا" به آن فکر نمی کند ، فقط مخاطب را فرسوده می کند .
دختر زیبایی که با آرایش نرمی سر کار مي رود ، فرسوده می کند .هر
کس حرف می زند - حتی جمله ای - دارد بقیه را فرسوده می کند.
همه منتظریم ببینیم چه کسی زودتر تسلیم می شود و این تنها کاری است که
ما را شاد می کند.




........................................................................................

Saturday, November 18, 2006

........................................................................................

Monday, November 13, 2006

........................................................................................

Saturday, November 11, 2006

٭ 
من زندگی کسل کننده را دوست دارم . مردم به من زنگ می زنند و می گویند :
"امیدوارم مزاحم اوقات کسالت بار شما نشده باشم که این طور بی مقدمه
زنگ زدم" آن ها می دانند که من چقدر این گونه زندگی را دوست دارم.

من می توانم یک شب یک فیلم جنایی ببینم و شب بعد هم دوباره آن را تماشا
کنم و باز هم تا دقایق آخر متوجه نشوم که چه کسی قاتل است . می فهمم که
واقعا" یک چیزیم می شود . منظورم این است که می توانم این جا بنشینم و
فیلم مرد باریک را ببینم و شب بعد باز هم آن را ببینم ، بدون این که بدانم
قاتل کیست و همچنان کنجکاو بمانم و روی لبه صندلیم بنشینم و منتظر نتیجه
بشوم و به اندازه شب قبل متعجب شوم .اگر آن را 15 مرتبه ببینم ، شاید آن
وقت یک بار از پانزده بار یک جرقه ای در ذهنم روشن کند که قاتل کیست.


اندی وارهل / افروز یثربی




٭ 
pot-valinat جالبه ، مخصوصن معادل "پیاله پهلوان"



٭ 
جدیدن متوجه شدم با غریبه ها راحتتر صحبت می کنم . غریبه هایی
که برای بار اول می بینمشون و مطمئنم دیگه نمی بینمشون.مثل راننده
تاکسی مخصوصن تو شب. اینم یه جور مریضیه دیگه .اما این کار
یه عیبی داره اینه که ممکنه یه روز دیگه غریبه ای نمونده باشه.



........................................................................................

Home

 Subscribe in a reader


[Powered by Blogger]