Tuesday, December 29, 2009
٭ خیلی زودتر اومده بودم. تو یکی از کوچه های ویلا تو ماشین نشستم . گفتم اگر شلوغ شه منم می رم. یواش یواش دیدم مردم دارن میان. فردوسی مرکز درگیری بود. نیروی امنیتی متراکم . همون اول پیش خودم گفتم امروز بوی خون میاد. مردم با یه عصبانیت خاصی میومدن. فقط تو دعوا یه همچون خشمی دیده بودم. از پل کالج تا فردوسی پر دوربین مدار بسته است اما کسی صورتش رو نپوشونده بود. خدا شاهده زر می زنن، به قصد کشت می زدن. من مطمئنم تک تیرانداز می زد. اما مردم اومده بودن که کشته شن.
نوشته شد در ساعت 12:11 PM توسط علي
........................................................................................
Monday, December 14, 2009
٭ برخی مغالطات آقای خامنه ای در صحبتهای دیروز :
"وقتى مىبينند همهى آدمهاى فاسد، سلطنتطلب، از اينها حمايت ميكند، تودهاى از اينها حمايت ميكند، رقاص و مطرب فرارى از كشور از اينها حمايت ميكند، بايد متنبه بشوند"
در مغلطه حمله شخصی، بجای حمله به استدلال یک شخص، به شخصیت او اعتراض میشود و با پر رنگ کردن یک نقطه قابل اعتراض، تلاش میشود که استدلال آن شخص و ادعایش به حاشیه رانده شود.
این پرمصرفترین مغلطه ی آقای خامنه ای در تمام سخنرانی هایشان است. ایشان نمی گوید آن مطرب یا رقاص چه گفته ، فقط می گوید چون " او " گفته غلط است .
ایشان هیچ وقت نمی گوید نظرش در مورد آزادی یا حقوق بشر که اوباما می گوید چیست فقط می گوید چون " اوباما " می گوید یا " انگلیس " می گوید یا " اروپا " می گوید غلط است . به همین دلیل که ایشان هیچ نیازی نمی بینند کتابی تالیف کنند یا مقاله ای بنویسند و نظر خود را بگویند . وقتی چیزی به این راحتی رد می شود وقت ایشان گرانبهاتر از آن است که صرف استدلال شود.
"دشمنان امنيتِ مردم [ کسانی هستند که ] دوست دارند كه مردم در ناامنى زندگى كنند" [ +]
این درست مثل این می ماند که بگوییم :" آدم مرده ، آدمی است که مرده است " شخص نمیتواند با تکرار ادعای خود آنرا اثبات کند، بلکه فرایند اثبات کردن باید تنها شامل ارائه شواهد شود نه تکرار ادعا .
آقای خامنه ای به جای استدلال و تعریف نا امنی ، دشمن و دشمنان نا امنی - چون ممکن است تمام این ذهنیات ایشان مورد خدشه ی اهل فن قرار گیرد - به یک تعریف دوری روی می آورد.
این هم از پر مصرفترین مغلطه های آقای خامنه ای است. این مغلطه زمانی رخ می دهد که به علت همزمانی دو واقعه آنها را علت و معلول هم فرض کنیم مثلا" چون عربستان به یمن حمله کرده و این همزمان با 16 آذر بوده ، بگوییم این تقصیر موسوی است . یا مثلا اوباما بیانیه ای علیه ایران بدهد و چند روز بعد جایزه صلح نوبل بگیرد ، آقای خامنه ای بدون هیچ دلیل و سندی این را جایزه صهیونیستها به خاطر آن بیانیه می داند.
"تشويقشان به اغتشاش و كشاندن مردم به عرصهى اغتشاشگرى - اين هم نتائجش. اين خطاها اتفاق مىافتد، عمل خلاف انجام ميگيرد، كار غلط انجام ميگيرد" [ +]
یعنی اگر کار غلطی انجام شود به خاطر دعوت به اعتراض بوده است. در حالیکه خود آقای خامنه ای در مورد صدا و سیما و حتی کارهای رئیس جمهور با اینکه به طور سازمانی و قانونی زیر نظر ایشان هستند می گویند کارهای بدشان به من مربوط نیست و من فقط کارههای درست را گفته ام.
حالا در مورد جمع نامنظم و متکثر معترضین چطور در ریزترین اعمال سران اصلاحات مسئولند. این هم از کرامات ایشان است.
نوشته شد در ساعت 10:28 AM توسط علي
........................................................................................
Saturday, December 12, 2009
٭
عکس زیر را که دیدید درخواست "سند" کردید :
که اصلا" کشته نشده ، اصلا" ما نبودیم ، اصلا" باید تحقیق شه ببینیم کی این وسط سود می بره و هزار و یک اما و اگر برای حصول صدق گزاره. حالا برای عکس زیر " سند " نمی خواین؟ زرتی کفن پوش شدید؟
ای بدجنسها، کار خودتون بود نه؟ " آقا" که فرموده بودن "حفظ نظام اوجب واجبات است". دیگه یه عکس پاره کردن که از تجاوز بالاتر نبود، تازه خود امام هم اگه بدونه برای حفظ نظام این کار رو کردید چقدر روحش شاد می شه. درسته یه کم ناشی هستین و درست فیلم رو تدوین نکردین اما چون خودتون رو دست بالا می بینید خیلی نیاز به این ظرایف ندارین.
حداقل برای اون عکس اول هم یه دو ساعت حوزه رو تعطیل می کردین که خیلی تابلو نشه کار خودتونه نازگلکها. اما کلهم خاک بر سر اون خامنه ای بی شعور کنن که مملکت رو داره به جنگ داخلی می کشونه، استقلال حوزه و مرجعیت رو از بین برده، کشور رو در آستانه تحریم و جنگ خارجی قرار داده، وضع فرهنگی و اقتصادی اسفبار،فقط به خاطر اینکه بگه من هم شطرنجباز ماهری ام.
خاک بر سرتون مقام مصغر
نوشته شد در ساعت 8:38 AM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, December 02, 2009
٭ احمدی نژاد :" ما 500 هزار سانتریفیوژ دیگر نصب خواهیم کرد" صالحی - رئیس سازمان انرژی اتمی - :" می ریم زیر کوهها ده سایت دیگر می سازیم"
ادبیات این روزهای مقامات ایران " بازی با ریسک بالا" را نشان می دهد که تنها شطرنجبازانی که وزیر خود را از دست داده اند می دانند چیست. این دقیقا" همان ادبیاتی است که صدام در آخرین روزهای قبل از جنگ با آمریکا به کار می برد. صدام تعدادی از شهروندان غربی حاضر در عراق را هم به نیروگاههای برق و محلهای حساس بسته بود تا از بمباران آنها جلوگیری کند . کاری که بعید نیست تا چند وقت دیگر در ایران نیز شاهد آن باشیم.
برخی چهره های معترض نظیر مهاجرانی نیز قبلا" گفته بودند در صورت وقوع جنگ به نفع نظام خواهند جنگید. این گزینه ای بسیار سخت و بحث انگیز است اما ما به هر ترتیبی باید به " آقایان " بفهمانیم " به نفع آنها نخواهیم جنگید"
اول، کسانیکه الان بر ما حکومت می کنند لیاقت جان باختن ندارند. کسانیکه به ما رحم نکردند، دروغ گفتند، ما را آموزش ندادند، ما را سیر نکردند، به ما و رای ما احترام نگذاشتند، به سلامت و بهداشت ما اهمیت ندادند ، خواهران و برادران ما را کشتند یا هتک حرمت کردند لیاقت جانفشانی ندارند.
دوم، من بعد از سرنگونی صدام سه بار به عراق رفته ام. بر خلاف تبلیغات " آقایان "هر بار بهتر از بار قبل بوده اند. صدام دستور داده بود زباله های کربلا را یکماه جمع آوری نکنند و کسی هم حق نداشت آنرا از جلوی درب خانه اش آنورتر ببرد.بعد از سقوط صدام در بسیاری از شهرهای عراق ساختمانهایی برای پیدا کردن گم شدگان بود. مردم عکس عزیزانشان را به در و دیوار آنجا می زدند که اگر کسی خبری از آنها که توسط صدام سربه نیست شده بودند دارد، بدهد. در یکی از این ساختمانها در کاظمین بالغ بر هزار عکس وجود داشت. الان وضع عراق بدتر شده است؟ آیا مردم آلمان باید در رکاب هیتلر می جنگیدند تا وطن پرست خطاب شوند؟ اصلا" مگر خود آقایان نمی گویند وقتی سپاه اسلام به ایران حمله کرد مردم ستمدیده از سپاه ساسانی فرار می کردند و به سپاه اسلام می پیوستند و این را یکی از افتخارات مردم ایران می دانند. من هیچ ایرانی مقیم آمریکا را ندیده ام که نگوید:" اسلام واقعی آنجاست" . من فرض می کنم که باز سپاه اسلام می خواهد ما را از دست ساسانیان نجات دهد.
اگر کسی بگوید آنها می خواهند ایران را تجزیه کنند من می پرسم آیا الان ایران تجزیه شده نیست؟ آیا الان یک فارس به راحتی می تواند در بلوچستان زندگی کند؟ یک کرد می تواند در اهواز زندگی کند؟ یک عرب می تواند در آذربایجان زندگی کند؟ آیا خزر را از ما نگرفتند؟ آیا الان مستشاران روسی و چینی در ایران حق کاپیتولاسیون ندارند؟ آیا شما تا به حال یک چینی یا روسی دیده اید که در ایران محاکمه شوند؟ تجزیه چیست؟ ضمن این که مگر عراق یا افغانستان تجزیه شدند؟
به نظر من هر کس به ایران و مردم این کشورعلاقه دارد باید این " آقایان " را مطمئن کندکه ما به خاطر آنها وارد یک جنگ خانمانسوز نخواهیم شد
نوشته شد در ساعت 10:47 AM توسط علي
........................................................................................
Sunday, November 15, 2009
٭ آدم وقتی می ره سفر باید هوای همسفرش رو خیلی داشته باشه. خوش اخلاقی کنه باهاش، اگه کفشش پاشو زده و کج خلق شده تحملش کنه، غذا رو با هم بخورن و خیلی چیزای دیگه .اما یه ساعتهایی هم باید بذاری طرف بره واسه خودش. شاید می خواد بره لباس زیر برای کسی بخره که نمی خواد تو بدونی، اصلن شاید می خواد بره با کسی بخوابه، شاید با جایی نوستول داره می خواد بره اونجا دلش بگیره و خیلی شایدهای دیگه. کلن مهمترین پارامتر من برای یه همسفر خوب اینه که بدونه کی باید تو هتل بگه" نه تو برو من می خوام فوتبال نیگا کنم".
نوشته شد در ساعت 2:01 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, November 12, 2009
٭ زدیم و خوردیم. دعوا بود. مثل بچه پر رویی که توی جوب اندختن و زدنش پا می شیم و فحش می دیم. بعد می ریم خونه تا دعوای بعدی. این وسط هر کی یه کاری می کنه. چه گوارا سیگاری می گیراند و من این رو گوش می دم تا دوباره روحم صیقل بخوره:
نوشته شد در ساعت 7:11 PM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, November 04, 2009
٭ وقتي سر ايرانشهر حمله می کنن نگو که دنبال من نيستن دنبال دوتا دختران. مي ريم تو کوچه تو يه ساختمون اداري و در رو مي بنديم. يه دفه مي بينم سر باتوم با فحش ناموسی به دخترا از شيشه مياد تو .. شيشه مي ريزه پايين. فرار مي کنيم طبقه چهارم . هر چي صبرمي کنيم مي بينم نيومدن تو. اما جرأت نمي کنيم بيايم پايين. يه ربع بعد که ميايم پايين مرد ميانسال طبقه اولي مي گه :" خدا رحمتون کرد قفل برقي بود "
نوشته شد در ساعت 3:56 PM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, November 03, 2009
٭ حضرات خيال ميکنند همه چيز از خاک و آب و پرچم بگير تا مالياتي که ميدهيم و جاني که ميگيرند ارث آبا و اجداديشان است. جاي تعجب نيست يک روز صبح از خواب بيدار شوند و فکر کنند جميع رنگها هم از قنداق به نافشان بسته بوده و بخواهند سبزش را پس بگيرند. نميدانند چيزي که بايد پس بگيرند رنگ و روي ازدسترفته نيست. آبروي ازدسترفته است.
حالا بگذاريد کمي دنبالمان بدوند. کمکمک ميفهمند آنچه ما را در خيابان از آنها جدا ميکند رنگ نيست. رفتار است. نام نيست. گمنامي ماست. بيشماري زندگيهايي است که نه به نامي وصلند، نه به مقامي و نه به آييني. تفاوت ما اصلا در همان خط و ربطي است که آنها به نام علي ديکته ميکنند و گسترهي بيمرزي است که ما به نيت انسان زندگي ميکنيم.
سيزده آبان هم مثل صد و چهل و پنج روز گذشته.
نوشته شد در ساعت 2:48 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, October 29, 2009
٭ "من اول فروردين در مشهد گفتم هى دارند دائماً به گوشها ميخوانند، تكرار ميكنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود." من پيغام دادم، گفتم اين را شما داريد شروع ميكنيد، اما نميتوانيد تا آخر كنترل كنيد [ +]
ما ده سال پيش هم در مورد تهاجم فرهنگي هشدار داده بوديم -از فرط تکرار نياز به لينک ندارد -
وقتي چاوز گفت خاطره ي جالبي از رهبري دارم [ +] صد در صد مطمئن بودم ايشان در اولين فرصت به نحوي اين را که "ديديد خارجي ها هم به پيشگويي هاي من رسيدند "، به ميان خواهند کشيد. ايشان در اولين فرصتي که گيرشان آمد در خطبه هاي عيد فطر در حاليکه اصلا صحبت چيز ديگري بود به تلويح در آخر حرف خود به آن اشاره کردند که :اگر مىبينيد كسانى آگاهانه، بىپروا در دنيا ظلمِ آشكار ميكنند، اين به پشتوانهى علمشان هست. علم است كه براى آنها ثروت به وجود آورده است، قدرت سياسى به وجود آورده است [ +]
واقعا" قصد آقاي خامنه اي از اين سخنان چيست؟ از اين که مي خواهند به هزار کنايه بگويند توانايي پيشگويي دارند چه هدفي دارند؟ اين همه عکسهاي - به قول رحمت - تو زاويه اي که سعي مي کنند دلبرانه باشد براي چيست؟ اين همه تنظيم ريش و ژل ماليدن به ريشهايشان براي نوراني تر جلوه کردن چه دليلي دارد؟
در سنت و سلوک اسلامي بسيار اعتقاد بر اين است که باطن بر چهره اثر مي گذارد. اگر فرصت دست دهد مقاله ي جداگانه اي درباره ي " نورانيت" و مقايسه آن در چهره هاي اصلاح طلبان و اقتدارگرايان خواهم نوشت . اما اين تئوري به طور کلي معتقد است هرکس درون پاک تری دارد نوراني تر و دلنشین تر است .
عرفا و علما که معتقد بودند پاکی درونی خود به ظاهر راه خواهد یافت و نیازی به ابراز و ابرام بر آن نیست نه تنها آن را بروز نمی دادند بلکه بسایر سعی بر مخفی کردن حالات و روحیات خود داشتند.
خاطره هاي زيادي از آقاي خميني نقل شده که ايشان هيچ وقت براي عکس تبليغي جلوي عکاس حاضر نشدند و گفتند همين عکسهاي معمولي کافي است و من هيچ عکس آتليه اي از ايشان نديده ام . ايشان در حد معمولي به سر و وضع خود مي رسيد و حتي محل سخنراني ايشان در جماران پرده پشتي نداشت. آقاي سيستاني نيز همينگونه اند وبسياري از مراجع نيز اينگونه بوده اند. به همین دلیل بود که عطريانفر در دادگاه به کنايه گفت:" امام خميني كه نفس خود را كشته بود نيازي نداشت كه براي خود كاري انجام دهد و به خودش برسد [ +] "
اما آقاي خامنه اي که آن اتوريته و مرجعيت و نیز نورانيت دروني را ندارند سعي مي کنند با جمع آوري ظواهر امر از ژل ماليدن به ريش تا عکسهاي آنچناني و تاييديه هاي چاوز به مردم بگويند اينها اثرات نماز شبهاي من است .
به طور کلي آقاي خامنه اي با ژل ماليدن به ريشهايش ، عکسهاي تو زوايه ، کاروانهاي استقبال مردمي و نشان دادن گريه هاي استقبال کنندگان، پيشگويي هاي پيامبرانه - که از شنودهاي مخفيانه حاصل شده اند - ، آرزوي شهادت و اينکه من جسم ناقصي دارم خدايا بپذير ، همه و همه سعي دارند به ما بفهمانند من " مرجع بزرگي هستم که نماز شب ميخوانم ، روزه مي گيرم و آرزوي شهادت دارم " و همه ي اين نورانيت ها و کراماتي که مي بينيد دارم ناشي از برگزيدگي من توسط خداست.
بسيار خب آقاي خامنه اي، پيام شما دريافت شد. شما اصلا" امامزاده هستيد. حالا لطفا" کنار برويد و بگذاريد مردم مشکلاتشان را حل کنند.
نوشته شد در ساعت 11:29 AM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, October 20, 2009
٭ نخستین توصیه من به شما این است که " دست ارادت به هیچ کسی ندهید" ذهنتان را خیلی آزاد نگه دارید، تیغ برنده نقادی را همیشه به همراه داشته باشید و هیچ وقت آنرا در غلاف نکنید و با همان جرئتی که گلوی باطل را می برید با همان شجاعت حق را هم بپذیرید و بقول نظامی : می باش چو خار حربه بر دوش تا خرمن گل کشی در آغوش .
بیشتر گرفتاریهای مردم از تعارف کردن است هم با خودشان تعارف می کنند و هم با دیگران ، نباید اهل تعارف باشید نه با خودتان و نه با دیگران مخصوصا وقتی پای حق و باطل در میان است. به یاد داشته باشید که کشور ما را باید دانایان اداره کنند نمی توان نشست و کار را به دست نادانها سپرد و آنگاه جامه از غم چاک کرد این شیوه عاقلان نیست.
عاقلانه آنست که با جهد وجهاد به صف دانایان بپیوندید آنگاه است که می توان از آینده روشن این مرز و بوم اطمینان حاصل کرد لذا دست ارادت به کسی ندادن یک بال ترقی است و بال دوم آن آموختن و دانا شدن است و پس از علم نوبت عمل فرا می رسد. توصیه بعدی من این است که همواره با افراد موفق نشست و برخواست کنید و با سست طبعان میامیزید .
به تعبیر مولانا زان که هر بدبخت خرمن سوخته می نخواهد شمع کس افروخته هر که را باشد مزاج و طبع سست می نخواهد هیچ کس را تندرست
Labels: تفکر انتقادی
نوشته شد در ساعت 7:45 PM توسط علي
........................................................................................
Monday, October 12, 2009
٭ خداي پس فردا و مهدي منتظر توجه كنيد كه بنده هميشه در باب انتظار آمادهگر صحبت ميكنم و تفكر آمادهگر پس فردا كه آمادهگر ظهور مهدي منتظر اديان و همه انسانهاست در برابر اينها كساني هستند كه غربزده مضاعفاند اين آدمها بدتر از آن كسانياند كه منكر خدايند.
حالا غربيها صدايشان بلند است كه اي آقا عقل ما ممسوخ است، زهوار عقل ما در رفته است، اين آزادي كه آزادي نيست زهوار آزادي اعلاميه جهاني حقوق بشر دارد درميآيد. اصلاً در اين اعلاميه «حق الله» نيست هر چه هست «حق الناس» است تازه ما آمدهايم به نام قرآن دفاع از حقوق بشر بكنيم فرياد خود غربيها بلند است. حالا يك عده ندانسته، از هر چيز به نام آزادي، گروههاي حقوق بشر تشكيل ميدهند
بعد همه جامعهشناس شدهاند اينها جاهل و بعضي خائناند و مردم را خام ميكنند. زمان، زمان حكمت و فلسفه نيست، زيرا الان زمان ايدئولوژي است، يعني تماميت فلسفه در جهان بيني و جهان بيني در ايدئولوژي و عمل است. زمان زمان عمل است، زمان تفكر نيست
حق چيست و باطل چيست؟ انسان معمولي نميتواند، اين بندهام كه ميتوانم، زيرا كه سوادم بيشتر از كارل پوپر است
احمد فردید - دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان
نوشته شد در ساعت 10:38 AM توسط علي
........................................................................................
Friday, October 09, 2009
٭ اگر چنین ادامه پیدا کند به یک دیکتاتوری منحط از طرف لیبرالها خواهیم رسید دیگر هیچ، مثل شعار:"قاطعیت آری، قاتلیت نه" اگر در جایی مستلزم قاتلیت باشد چه؟ دیگر جهاد کجا رفت؟
انشاء الله مسائل اساسی همه در مملکت ما به شرط و راهش طرح شود، دانشگاههای علوم انسانی و فلسفی بسته شود و دوباره باز شود.
خدای [اینها] خدای بورژوازی و لیبرالیسم است. ندانسته خدای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است... آزادی آنها آزادی نفس اماره است. دسته ی [اینها] ...به نام طاغوت غربی و برای حفظ وضع موجود تلاش می کنند . مثل طرفداران جامعه شناسی یا پوپر.
1- آقای خامنه ای 2- آقای مصباح یزدی 3- احمد فردید 4- رحیم پور ازغدی
جواب : گزینه 3
نوشته شد در ساعت 8:47 PM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, October 07, 2009
٭ "هر حركتي كه دشمنان خوني ملت و نظام اسلامي يعني استكبار و صهيونيسم را خشمگين كند، حركتي صحيح و در مسير حق است و هر اقدام و مسيري كه آنها را خوشحال و ذوق زده كند و در تبليغات و سياستهايشان بر آن تاكيدكنند، مسيري كج، غلط و زاويهدار است. "
از سخنرانی امروز آقای خامنه ای در مازندران [ +]
این مغالطه ای عمدی است که بارها آقای خامنه ای بدان متوسل شده اند و ریشه آن را هم به آقای خمینی نسبت داده اند که یکبار به ایشان گفته اند وقتی می بینید آنها ناراحت می شوند کارتان درست است.
این که در همان پاراگراف چقدر تعاریف موهوم و مبهم نظیر صهیونیسم ، استکبار و دشمن خونی وجود دارد و اینکه اگر ما حرکاتمان را با عکس العمل آنها بسنجیم پس یعنی رفتار ما هیچ جا با آنها همپوشانی ندارد و اصلا" اصول خودمان چه می شود و بسیاری مسائل دیگر به کنار .
من فقط از ایشان می پرسم : مسائل کهریزک و کشتار مردم در تظاهرات توسط تمام روسای جمهور و مسئولین " آنها" محکوم و عکس العملهایی خشمگینانه ای در سطح جهان داشت پس طبق استدلال ایشان آیا این کار درست بوده است و باید ادامه یابد؟ و اگر نه پس این چه استدلالی است که ایشان مملکت را با آن اداره می کنند؟
نوشته شد در ساعت 4:24 PM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, October 06, 2009
٭ کينه چون لاشخور و کرکس است .کوتاه مي پرد و سنگين .جز مردار ،به هيچ چيز نمي انديشد.
براي عشق ،ناب ترين ،شور است و زندگي ونشاط .
براي لاشخور ،خوب ترين ،جسدی است متلاشي....
نقل از کتاب -مردی در تبعید ابدی-بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی...به قلم نادر ابراهیمی.
نوشته شد در ساعت 7:28 PM توسط علي
........................................................................................
Saturday, October 03, 2009
٭ نكته اصلي فرانكفورت اين است كه گرچه دروغگو عامدانه حقيقت را وارونه جلوه مي دهد و از اين رو نوعي تعهد حداقلي به حقيقت دارد مزخرف گو كوچكترين توجهي به حقيقت ندارد و حتي لزومي ندارد همه حرف هايش نادرست باشند. همه هم و غم مزخرف گو تحت تأثير قرار دادن مخاطب، فتيله پيچ كردن مخاطب، ضربه فني كردن مخاطب، ناك اوت كردن مخاطب، مقهور و مرعوب و منكوب كردن مخاطب است.
مزخرف گو آگاهانه قواعد حاكم بر گفتگو را تغيير مي دهد و آن را به صورتي در مي آورد كه ديگر بحث از درستي و نادرستي محلي از اعراب نخواهد داشت. حتي جايي براي صدق نسبي يا ساخت حقيقت هم نمي ماند و موضوع ديگر اين نيست كه چيزي كه براي فردي درست است شايد براي فرد ديگري درست نباشد. ماجرا اين است كه هنگام مزخرف گويي قرار نيست حقيقت براي هيچكس – و از جمله مزخرف گو – روشن شود.
ويتگنشتاين از قول شاعري نقل مي كند كه سابق بر اين، معماران در كار قسمت هاي خارج از ديد عمارات همان دقتي را به خرج مي دادند كه در سردر و نما، چون بر اين باور بودند اگر چه كسي آن جاها را نمي بيند خدا كه مي بيند (از قرار در بعضي بلاد تعداد خداترسان رو به نزول گذاشته است). ويتگنشتاين اين قطعه شعر را شعار خود قرار داده است. در يك مقاله، كتاب، فيلم، سخنراني يا گفتگو هدف تنها به كرسي نشاندن جمله آخر نيست.
از مزخرف گويي در هر قسمتي از نوشته و كلام بايد پرهيز كرد. چنان كه زماني فانيا پاسكال به او مي گويد "من مانند سگي كه زيرش گرفته باشند حالم گرفته است" و ويتگنشتاين دلخورانه پاسخ مي دهد: "مزخرف نگو! تو كه نمي داني حال سگي كه زيرش گرفته اند چگونه است" (مثل اين كه كليد " دگرباره كار مي كند). ويتگنشتاين، فابيا رابه دروغگويي متهم نمي سازد بلكه به او گوشزد مي كند از چيزي كه نمي داند صحبت نكند. آسمان و ريسمان به هم نبافد. چيزهاي بي ربط را به هم گره نزند. راست و پوست كنده بگويد به چه فكر مي كند و دليلش براي اين ادعا چيست.
نوشته شد در ساعت 3:49 PM توسط علي
٭ يک تعليم ديگر آقاي فرديد به شاگردانش، اين بود که به آنها مي گفت هر چه در جهان درباب عدالت، حقوق بشر، دموکراسي، مدارا و آزادي گفته مي شود، همه دروغ است. و همه سازمان هاي فرهنگي و سياسي جهاني توطئه گرند و مدار عالم بر عدم صداقت و بر ريا و بر قدرت شيطاني، مي گردد؛ و لذا شما هم در ايران اصلا گرفتار اين الفاظ و مفاهيم قشنگ نباشيد و کار خود را با خشونت پيش ببريد. به گمان وي جهان يک استاد اعظم دارد که همان فراماسون ها و صهيونيست ها هستند و تمام سازمان هاي بين المللي آلت دست آنها و همه چيز بازي و تئاتر است. شما ديديد که کيهاني ها در مصاحبه با احسان نراقي نزديک به 20 سال پيش درست همين مطالب را ساده لوحانه و طوطي وار تکرار مي کردند. نراقي هم در جواب شان گفت برويد چهار بمب در چهار گوشه زمين بگذاريد و آن را منفجر کنيد و همه را راحت کنيد. ما به وضوح خشونت پروري و خشونت ستايي را در فرديد مي ديديم، و همين طور در شاگردانش؛ تا جايي که من حتي شنيدم سعيد امامي هم دورا دور شاگرد فرديد بوده است. خشونت پروري و خشونت ستايي، گوهر مکتب فرديد بود.
اين مجموعه باعث مي شود که نشانه هاي يک انحطاط فاجعه آميز را در مسير انقلاب ببينم. به ويژه آنکه شاگردان و اطرافيان فرديد، به مقامات بالا هم رسيده و جاهايي را در نهان و آشکار، اشغال کرده اند. در رايزني هاي فرهنگي، در نهادهاي فرهنگي، در بولتن ها، در روزنامه ها، در وزارت ارشاد، خصوصا روزنامه کيهان و غيره. يهودي ستيزي او، الان به شکلي افراطي [و ناآگاهانه] از دهان احمدي نژاد بيرون مي آيد. همين طور است قصه امام زمان. نفوذ اينها در همه جا هست.
من خود حدود يک سال پيش از زبان رهبري چيزي شنيدم که برايم بسيار تکان دهنده بود. آقاي خامنه اي در همدان براي جمعي از جوانان سخنراني کرد. در آنجا ـ چنانکه در روزنامه ها آمد ـ به جوانان گفته بود "به سراغ افکار بلند و تازه برويد، نه به سراغ افکار منسوخ. مثلا فيلسوفي به نام پوپرکه افکارش منسوخ شده، اما هنوز کساني دنبال او مي روند." اين حرف براي من مهم بود، نه از آن جهت که حرف ناصحيحي بود [حرف ناصحيح در دنيا بسيار است] بلکه از اين جهت که اين سخن از دهان آقاي خامنه اي بيرون مي آمد. همه مي دانند که آقاي خامنه اي نه فلسفه مي خواند، نه فلسفه مي داند [برخلاف آقاي خميني]، و شايد بنا بر تربيتي که در مکتب مشهد پيدا کرده، به فلسفه ورزي اعتقادي هم نداشته باشد. بالاتر از آن، او با فلسفه جديد اروپايي هيچ آشنايي ندارد، و مطمئنم که از محتواي فلسفه پوپر هم اطلاعي ندارد.
اما چرا اين پوپر ستيزي از دهن آقاي خامنه اي شنيده مي شود؟ من هيچ پاسخي ندارم جز نفوذ مکتب فرديد در آن بالا. يکي از کارهايي که فرديد کرد، و شاگرد او داوري هم ادامه داد، يک نوع پوپر ستيزي هيستريک در ايران بود. آنها پوپر را مورد حمله قرار دادند تا از وراي او به دموکراسي و آزاديخواهي حمله کنند. موضع شان چنانکه گفتم فاشيسم بود. دليل فرديد عليه پوپر دليل فلسفي نبود، بلکه اين بود که هلموت اشميت، صدر اعظم آلمان، بر کتاب پوپر مقدمه نوشته است! دليل داوري هم اين بود که پوپر ولايت ندارد. اينها مطالبي بود که به نام فلسفه به خورد دانشجويان دپارتمان فلسفه داده مي شد.
مصاحبه سروش سال 84
نوشته شد در ساعت 3:22 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, October 01, 2009
٭ در يك استراتژي درست نبايد دشمنتراشي كنيم، مثلا در دوران جنگ بياييم بگوييم كه شيخنشينها همه خوكهاي خليجفارس هستند و همه را عليه خود بسيج كنيم، چند ماه بعد بگوييم كه شما برادران ما هستيد و بياييد دست به دست يكديگر بدهيم كه جلوي ناوگانهاي آمريكا و... را بگيريم. دشمنتراشي يك مشكل ماست.
مصدق دشمنتراشي نميكرد. افكارعمومي از يكسو بيشترين نيرو را بسيج نمود و از سوي ديگر شعارش محدود بود و با مقاومت افكارعمومي بينالمللي و مقاومت داخلي هم روبهرو نبود، در نهايت، شاه هم مليشدن نفت را امضا كرد. بنابراين نيروي دربار هم پشت اين قضيه بود.
مرحوم دكترشمسالدين اميرعلايي، مشاور دكتر مصدق، براي من نقل كرد كه يك بار احمد مصدق نزد او ميرود و ميگويد كه به توصيه پدر، شما با قطار سلطنتي براي «خلع يد» به خوزستان برويد. ايشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگي من، زندگي سادهاي بوده و تا به حال زندگيمان ايجاب نميكرد كه با قطار درجه يك و دو برويم، چه برسد به قطار سلطنتي! دكتر مصدق دوباره احمد مصدق را ميفرستد و به ايشان ميگويد كه «ضرورت دارد و بايد با قطار سلطنتي بروي.» دكتر امير علايي تحمل نميكند و نزد دكتر مصدق ميرود و از ايشان دليل اصرارشان را ميپرسد. دكتر مصدق ميگويد: «براي اينكه دولت انگليس بفهمد نيروي سلطنت هم پشت جريان مليكردن هست»، يعني در بسيجكردن نيرو هم ايشان بسيار فعال بود. در نهايت حركت بزرگي خلق شد.
دكتر مصدق اصرار داشت كه ما نميخواهيم انگليس را از ايران بيرون كنيم و ايشان نيك ميدانست درگيري تمامعيار با بريتانياي كبير كه آفتاب در مستعمراتش غروب نميكند كار بزرگي است. در شرايطي كه همه جامعه نسبت به انگليس كينه شديدي داشتند، يكنفر بيايد بگويد كه ما نميخواهيم انگليس را بيرون كنيم، تا به حال انگليس ارباب ما بوده و به ما دستور ميداده، اما حالا قرار است كه مقاطعهكار ما بشود؛ يعني ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشيم و انگليس مقاطعهكار باشد. اين عمل تقواي سياسي ـ راهبردي مصدق را نشان ميدهد.
نوشته شد در ساعت 10:34 AM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, September 29, 2009
٭ نمیدانم چرا وقتی مدعیان جنگ را میبینم، یاد کردان میافتم که به دانشجویانش تشر میزد که چرا مثل او در دانشگاه آکسفورد زحمت نمیکشند و تحقیق نمی کنند! مدعیان فعلی جنگ هم از آن قسمند. وقتی فکوری، ستاری، کاظمی و بسیاری از فرماندهان جنگ را بر هواپیماهای ویژه آدمهای مزاحم نشاندند تا سقوط کنند وصیاد شیرازی را با اسلحه ویژه ارتش در روز روشن به قتل رساندند، هدفی جز فراموش کردن خاطرات مربوط به عملکرد افتضاح خود در جنگ نداشتند. محسن رضایی هم که بهواسطه مهاجرت پسرش به امریکا از دور خارج شد و حرفش خریداری نداشت. پس مدعیان که میدان را خالی دیدند، بار دیگر زبان باز کردند و برای بزرگداشت "هفته دفاع مقدس"شان جوانانی را برای جلو انداختند که نه تنها جنگ، که شاید تصاویر مستند جنگی مرتضی آوینی را که پیش از مرگش گرفته بود ندیدهاند!
در جلسه رای اعتماد، یکی از نمایندگان موافق درباره علیآبادی گفت که اگر او نبود، بخشی از خاک مملکت را از دست داده بودیم! دروغ او درباره مرد خنگ دولت نهم چنان بزرگ بود که خود او هم هنگام سخنرانی جرات بیانش را نداشت! اما مورد وزیر پیشنهادی دفاع از آن هم جالبتر بود. وحیدی که همه او فرمانده رشید و دلاور دفاع مقدس میخواندند، معلوم شد نه تنها هیچوقت فرمانده جنگ نبوده، بلکه در جبهه هم حضور نداشته و فقط درحد پشتیبانی پشت جبهه اثری ازو دیده شده. بعدها احمدینژاد هم میخواست حرف از جنگ بزند که قالیباف دمش را قیچی کرد و گفت که اگر احمدینژاد حتی یک روز در جبهه بود، تا بهحال درودیوار شهر را از خبرش پرکرده بود!
انگار وقتش رسیده که بساط جنگ را جمع کنند. آنچه از جنگ مانده، نامی از کوچههایی به اسم شهیدان است و دست و پاهای قطع شده، چشمان خالی شده و مجروحان شیمیایی که هردم به مرگ نزدیکتر میشوند. برای کسانی که در شهرها بودند هم منتظر قرعه مرگ بودن و تعقیب کردن بمبهایی که هواپیماها بهروی مردم بیدفاع میریختند، در ذهنها باقی مانده. وقتش رسیده که با یک تاخیر بیست ساله، مثل کشورهای دیگر به فراموش کردن جنگی که مثل هرجنگ دیگری جز قتل و غارت و بدبختی و نفرت برایمان نداشت، بکوشیم. وقتش رسیده به کسانی که می گفتند "این جنگ اگر برای شما آب نداشت، برای ما نان داشت" بگوییم که دیگر از این سفره نانی بیرون نمیآید. به فکر سفره های دیگری نظیر سفره نفت وانرژی هستهای باشید.
نوشته شد در ساعت 7:47 AM توسط علي
........................................................................................
Monday, September 28, 2009
٭ تو یکی از نوتهای گودر خوندم که آقای مهدی جامی عزیز خواستار اون شده بود که -هر چند آدم رذلیه اما - جواب جوادلاریجانی رو بدیم تا پر رو نشه. یکی از جنبشیها - ما که رهبر نداریم - امروز سیزدهمین اعلامیه اش رو داده که من فکر کنم جواد اگه یه جو شرف داشته باشه دیگه سرشو بلند نمی کنه.آقا جواد این ادبیاتی که میرحسین به کار برده ، ادبیات رجویه؟ اصلا"کسی که هشت سال جنگیده و نخست وزیر بوده با امام، رجوی می شه؟ اسگل.
نوشته شد در ساعت 7:51 PM توسط علي
........................................................................................
Sunday, September 27, 2009
٭ "...اگر پرواى قضاوتهاى مردم، داورىهاى گوناگون مردم را به جاى پرواى از خدا گذاشتيم، مشكل درست خواهد شد...ملاحظهى حرف مردم، ملاحظهى اين تهمتى كه خواهند زد، ملاحظهى چيزى را كه خواهند كرد، نبايد كرد...دائماً دارند به ما ميگويند: آقا ! «إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم» [یعنی مردم علیه شما جمع شده اند["
از صحبتهای آقای خامنه ای در جمع مجلس خبرگان +
آقای خامنه ای به طور کلی مغالطات بسیاری را در سخنانشان مرتکب می شوند و چون به احتمال بسیار این اندیشه ها پایه تصمیم گیری های کلان در این کشور می شوند که با جان و مال و آبروی انسانهای بسیاری در ارتباط است به نظر من از اهم وظایف نسل جدید نقد سخنان ایشان است که هم برای خودشان خوب است هم برای بقیه.
اما در مورد این استدلال ایشان باید گفت :
1- جناب آقای خامنه ای مگر به قول خود شما - در نماز جمعه اول- در همین انتخابات مردم داوری نکرده اند و اکثریت به آقای احمدی نژاد رای نداده اند؟ خب اگر استدلال شما صحیح باشد که نباید به داوری مردم وقعی نهاد این انتخابات را چه کنیم؟ اگر بگویید این انتخابات بود و روالی داشت - که بازهم چیزی از داوری مردم کم نمی کند - مگر انقلاب اسلامی روال داشت؟ مگر آن داوری مردم نبود؟ مگر مرحوم امام و شماها با داوری خیابانی مردم سر کار نیامدید؟ خب این که نمی شود شما یه جایی داوری و نظر مردم را بپذیرید و اگر جاهای دیگری به نفعتان نبود بگویید من با خدا در تماسم و با مردم کاری ندارم.
2- یک گزاره ی بسیار خطرناک - که خطرناکی آن در حد "حفظ نظام از اوجب واجبات است" می باشد -این است که "ما مکلف به عملیم نه نتیجه" . واقعا این حرف نه اخلاقی است نه عقلی و نه حتی شرعی .غیر اخلاقی و غیر عقلی بودن آن که بدیهی است. بسیاری از اعمال مسئولین مربوط به زندگی روزمره مردم است و تاثیر آن در اقتصاد، امنیت ، سلامتی و رفاه مردم قابل اندازه گیری است. مثلا" وقتی شما آقای ضرغامی را انتخاب می کنید و ایشان نمی تواند رضایت نسبی مردم را جلب کند آیا شما نظر مردم را هیچ می شمارید و دوباره حکم ایشان را تمدید می کنید؟
وقتی شما آقای جنتی را در جایی منصوب می کنید که سالها موجب نارضایتی بخش عظیمی از مردم را فراهم می کند و حتی کاری می کند که مردم از فرط عصبانیت به خیابان بریزند و کشته شوند آیا شما نباید به نظر مردم توجه کنید؟
در مورد آیات قرانی هم که شما شاهد آوردید ، باید گفت بخشی را گرفتید وبسیاری را فروگذاردید . آنها که می گویند :"چون پند داده شوند عبرت نمی گیرند"، "ما فرعونیان را به خشکسالی دچار کردیم باشد که عبرت گیرند" وبسیار آیاتی که بر عبرت گیری و پندپذیری تاکید می کند . این عبرت بسیاری اوقات از اشتباهات گذشته ی خود ما باید حاصل شود. آیا شما تا به حال به این توصیه ی قرآن عمل کرده اید و از چیزی عبرت گرفته اید؟ ما که چیزی یادمان نمی آید.
با اینکه توسل به مثال در استدلال از ضعف سخن به شمار می آید اما برای تقریب به ذهن و از آنجاییکه شما به مثالهای صدر اسلام علاقه ی مثال زدنی دارید شما را به دوره ی خلیفه ی سوم ارجاع می دهم که اتفاقا" شما هیچگاه به آن اشاره ای نمی کنید. عثمان از صحابه ی خوشنام پیامبر بود. ابوذر ، سلمان، طلحه ، زبیر، علی،حسن و بسیاری از صحابه بارها به اوهشداردادند .حتی مردم شورش کردند اما او فکر می کرد دارد راه خدا و پیغمبر را می رود .امیدوارم که حداقل از این واقعه عبرت بگیرید.
نوشته شد در ساعت 2:40 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, September 24, 2009
٭ "...نفرت نشان داده شده پس ازانتخابات در هیچ یک از لایه های تمدنی مردم ایران، قبل و بعد ازاسلام وجود ندارد... ومن را یاد تصفیه های خونین سال 54 سازمان[مجاهدین] و نفرتی که در کشتن مجید شریف واقفی نشان داده شد انداخت...این ناشی ازیک مارکسیسم مبتذل است..."
این حرفهای سعید حجاریان در حالیکه به سختی تکلم می کرد و سعی می کرد از دخالت مجری در صحبتهایش جلوگیری کند،بسیار مهم و حیاتی است.
مجید شریف واقفی یعنی چه؟
مجید شریف واقفی - که دانشگاه شریف به نام اوست - فردی بسیار پاک و خودساخته بود. او عملیاتها و تلاشهای بسیاری برای تثبیت سازمان انجام داد و به یکی رهبران آن تبدیل شد. اما پس از تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلامی به مارکسیسم - در سال 54- و بعد از آنکه در هیچ یک از صحبتهای درون سازمانی قانع نشد، توسط همسرش به سر قراری کشیده شد و توسط وحید افراخته ترور شد. جنازه ی او را به بیابان مسگرآباد بردند و آتش زدند. او گفته بود نمی خواهد علیه سازمان فعالیت کند اما با سازمان هم نخواهد بود، اما جوابش این بود :"یا با ما یا علیه ما". چیزی که زیبا کلام معتقد است الان استراتژی طیف احمدی نژاد و اقتدارگرایان است.
نفرت یعنی چه؟
حجاریان در صحبتهایش از "خشونت" استفاده نکرد، او گفت :"نفرت". نفرت بسیار بیشتر جنبه ی عقیدتی و ایدئولوژیک دارد. یک پدر ممکن است در مقابل فرزندش دست به خشونت بزند اما از او نفرت ندارد. نفرت چیز دیگری است. سالها انباشته می شود :"خشم انقلابی خود را نگه دارید" برای ما جمله ی آشنایی است. اصلاح طلبانی که در زندانند گفته اند سالها زندگی خصوصی آنها زیر نظر بوده است. الان از آنها در مورد 18 تیر 78 - یعنی ده سال پیش - سوال می کنند. نفرتها را انباشته اند. کاری که نسبت به زیدآبادی می کنند خشونت نیست، نفرت است. دهان روح الامینی را با خشونت خرد نکردند و کهریزک خشونت نبود، به جز نفرتی ایدئولوژیک و مغزهایی شسته شده چیز دیگری نمی تواند این کارها رابکند. همان نفرتی که جنازه شریف واقفی را آتش زد.
مارکسیسم مبتذل یعنی چه؟
حجاریان معتقد است هیچ ایدئولوژی ایرانی - قبل از اسلام- و اسلامی امکان تولید چنین نفرتی را ندارد. او مارکسیسمی مبتذل و پیامدهای آن را - با توجه به شاهد تاریخی سازمان مجاهدین- پیش می کشد. طبقه بندی و ایجاد تضاد در جامعه ، عوامفریبی ها و شعارهای پوپولیستی ، دادگاههای فرمایشی ، کشتن و زندانی کردن قدیمی ترین همرزمان و برجسته کردن نقش رهبر در جامعه در حد شخص پرستی از نشانه های این تغییر ایدئولوژی است. اما ابتذال آن به خاطر سست بودن پایه های نظری و فرصت طلب - اپورتونیست - بودن پیروان است.
دیشب حجاریان گفت گروهی با تغییر ایدئولوژی نظام به مارکسیسمی دم دستی و پروراندن گروههای دارای نفرت برای رسیدن به اهداف سیاسی دست به اقداماتی زده اند که مجاهدین خلق هنگام تغییر ایدئولوژی زدند.
اما داستان مجید شریف واقفی ادامه عبرت انگیزی دارد. وحید افراخته - که مجید را کشت و-بسیار انقلابی جلوه می کرد ، آمریکایی ها را ترور کرد و کوچکترین سازش پذیری را رد می کرد چند ماه بعد توسط ساواک دستگیر شد. او بدون کمترین مقاومتی هرچه می دانست گفت و حتی کسانی را هم که حدس می زد مبارز باشند لو داد. کار او به جایی کشید که با ماشین در شهر می چرخانندش و هر کسی را که فکر می کرد جایی دیده است نشان می داد. اما بدلیل اینکه آمریکایی ها را ترورکرده بود او را عفو نکردند . موقع اعدام قلم و کاغذ خواست و نوشت:"...می خواهم همچون سربازی فداکار برای شاهنشاه محبوبم و ملت عزیزم بمیرم. آرزو دارم یکی از مقامات کمیته -مشترک - را که مرا می شناسد ببینم و مطالبی را عرض کنم". اما کسی به حرف او وقعی ننهاد و اعدام شد.
این شاید سرنوشت کسانی باشد که الان باتوم یا اسلحه بدست "خشم انقلابی " خود را بر سر "مزدوران آمریکا و صهیونیست" خالی می کنند. کسانی که دانش خود را از بولتنهای داخل سازمانی می گیرند و هرگونه فکرکردنی را "وسوسه ای شیطانی " می دانند که باید از آن توبه کرد.
فاعتبروا یا اولی الالباب
نوشته شد در ساعت 9:53 AM توسط علي
........................................................................................
Wednesday, September 23, 2009
٭ سعید حجاریان در جلسه ی دوم مصاحبه تلویزیونی گفت:" نفرتی که بعد از انتخابات نشان داده شد نه قبل از اسلام و نه بعد ازاسلام در مردم ایران دیده نشده است"
نوشته شد در ساعت 10:56 PM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, September 22, 2009
٭ وی در مورد چگونگی ساخت این اثر در سرآغاز كتاب نُت آن مینویسد: «چندین سال پیش بنا به قرار هرساله، چند روزی را در دامنه دماوند و کنار دریاچهٔ لار چادر زده بودیم و بهرهمند از نعم خداوندی جاری در این دشت باشکوه. شب را در کنار آتش به اصطلاح سرخپوستی تا پگاه بیدار ماندم و زمانی که یاران مهیا شدند که به رودخانه بزنند برای قزلآلای خالقرمز، کاغذ و قلم را آمادهٔ نوشتن نمودم. بر پیشانی کاغذ نوشتم «چکاد». عزیزم رضا، یکی از بچههای بومی را گذاشت که از من پذیرایی کند. من نیاز به سکوت داشتم چون چکاد را روی کاغذ و بدون ساز شروع کردم. پسرِ مشاحمد اولین بار بود که خط نُت را میدید و مادام از من میپرسید که به چه خطی و چی مینویسم. من گفتم به خط میخی وقایع سفر را مینویسم. زمانی که از من خواست نوشته را برایش بخوانم، ناگزیر شدم برای خرید به پلور بفرستمش تا بتوانم کار را ادامه دهم. شب که برگشت، بوسیدمش و با عذرخواهی معاشرتمان را ادامه دادیم ولی او دریافته بود که به دنبال نخود سیاه رهسپار شده است. «چکاد که قرار بود مقدمهٔ دماوند (شعر ملکالشعراء بهار) شود، خود بیکلام ادامه یافت و مقدمهٔ «دستان» شد...»
قطعه چکاد شاهکار پرویز مشکاتیان +
نوشته شد در ساعت 7:32 AM توسط علي
........................................................................................
Monday, September 21, 2009
٭ در فیلم عمر مختار سکانسی هست که نیروهای ایتالیایی در دام نیروهای عمر مختار می افتند و همه کشته می شوند، در همین حین افسر جوانی که برای بررسی از گروه جدا شده بود سر می رسد و اسیر می شود. عمر مختار به او آب می دهد و پرچم کشورش را تا برگردد. یکی از همراهان او اعتراض می کند که اینها زنان و کودکان ما را می کشند اما تو آزادش می کنی؟ عمر مختار در جواب می گوید :" اما آنها مربی ما نیستند" . عین این آموزه در سیره پیامبر و ائمه نیز هست. من تفاوتهای زیر را با اقتدارگرایان تشخیص می دهم:
1- "اخلاق" : ما به اخلاق پایبندیم. ما با بازگشت به متون اصیل اخلاقی همچون "احیاء علوم الدین " غزالی هر کاری را مجاز نمی دانیم . ما عکس العملی عمل نمی کنیم . ما کسانی را که مطابق اصول اخلاقی عمل می کنند الگو می دانیم . مهندس موسوی و مارتین لوترکینگ هر دو از این جهت برای ما گرامیند و نیز خاتمی.
2- "آگاهی" : ما مجهز به آگاهی هستیم و سعی داریم دیگران را نیز آگاه کنیم. آگاهی حق ماست. ما از آگاهی دیگران نمی ترسیم. لذا بزرگترین تلاش ما باید نداریم که کسی خطاهای فکری یا شناختی ما را بر ملا کند.
3-"برابری" : ما شخص پرست نیستیم. ما واقعا" برای تک تک افراد جامعه همان ارزشی را قائلیم که برای رهبر. ما به واقع معتقدیم :" من قتل نفسا...کانما قتل الناس جمیعا" . جنبش ما فرد گرا نیست و ما با پاسخهایی که به نظر فرد خاصی ارجاع شوند قانع نمی شویم.
4-"تغییر" : بنیان تفکر سیاسی ما بر "تغییر" است. هیچ کس به هیچ بهانه ای نباید جلوی "تغییر" را بگیرد. اصل 177 قانون اساسی که جلوی تغییر مسالمت آمیز را می گیرد باعث ریخته شدن خون عزیزان این کشور است. هیچ تئوری سیاسی که مبتنی بر عدم تغییر باشد نباید حاکم شود و این پاسخ کسانی است که می گویند چرا در غرب جلوی به حکومت رسیدن بعضیها را می گیرند.
نوشته شد در ساعت 11:50 AM توسط علي
........................................................................................
Sunday, September 20, 2009
٭ چرا آقای خامنه ای بعد از حدود سه ماه "اعتراف " - دقیقا" کلمه ای که ایشان به کار بردند- علیه دیگران و پخش مکرر اندر مکرر آن از تلویزیون و تیترهای بزرگ کیهان و ایران تازه یادشان آمده فتوا دهند که پخش اعتراف علیه دیگران ظلم است و حجیت ندارد؟
1- فشار مردم و مراجع به خصوص که مکرر گفته می شد آبروی قضای اسلام رفته است، باعث شده است ایشان با پناه بردن به "فقه المصلحه" ی خودشان که دیگر استفاده ازآن موردی نیست و روزمره شده است بخواهند اعتماد مراجع و متدینین را جلب کنند.
2- تقریبا" اکثر فحاشی ها و اعترافات علیه پسر هاشمی بود. موسوی ترک و کروبی لر که معامله بلد نیستند حسابشان با کرام الکاتبین است. لذا آقای خامنه ای امروز با این سخنان به آقای هاشمی که در صف اول نشسته بودند و اتفاقا" سرشان به حساب است، پیشنهادی کردند که بر اهل فن پوشیده نیست.
3- اما مهمترین دلیل را در آینده باید جست. احضاریه دادگاه را به کروبی داده اند و ایشان زیر همان برگه قول افشاکردن حقایق را داده اند. خب در این اعترافات مطمئنا" کسی مثل آقای کروبی باید اسامی افراد مهمی را بداند و بیاورد همانطور که در مورد ماجرای ترانه موسوی عمل کرد. اما الان "فتوای آقا" را گرفته اند که اعترافاتی از کروبی حجیت دارد که فقط "علیه خودش" باشد و لذا اسم کس دیگری را مردم نباید بشنوند.
اما دم خروس در سوء استفاده ی مکرر ایشان از احکام اسلام آنجا معلوم می شود که ایشان اعتراف گیری و اعتراف شخص علیه خودش را به ویژه "جلوی دوربین های تلویزیونی" - تحت هر شرایطی گرفته شده باشد- معتبر می دانند و موجب صدور حکم.
"فقه المصلحه" ای که آقای خامنه ای بدان معتقدند و از آن "حفظ نظام" به هر وسیله ، "اعتراف گیری" ، "سرکوب مطبوعات " و هزار و یک حکم دیگر بیرون آمده است ، دارد آماده می شود تا در دادگاه کروبی مزه ی "اسلام مصلحتی" را به همگان بچشاند.
نوشته شد در ساعت 12:25 PM توسط علي
........................................................................................
Saturday, September 19, 2009
٭ ... 1- انقلاب ما برای آزادی بود اما ایشان طی بیست سال گذشته با بسیج دستگاه تبلیغاتی اینطور القاء کرده اند که مردم فقط اسلام را می خواستند و ولایت فقیه. ایشان آرمان و خون شهیدان را منحرف کردند.
قبل از انقلاب مناسک اسلامی هم توسط مردم و هم توسط شاه رعایت می شد. بارها شاه به مکه، مشهد و یا دیدار علما می رفت و بارها به سخنرانان تاکید می شد اگر فقط مسائل اسلامی بگویند ایرادی ندارد، فقط به مسائل سیاسی کاری نداشته باشند.
حالا باز با کارهای ایشان ما در وضعیتی هستم که باید کشته بدهیم تا حرف سیاسی بزنیم.
2-تهی کردن محتوای نهادهایی مثل سپاه ، بسیج ، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و حتی مجلس شورا که با خون جوانان این مردم برای رسیدن به آزادی طراحی و برقرار شدند.
آیا سپاه از اول اینقدر منفور بود؟ آیا بسیج واقعا" محبوب نبود؟ آیا مجلس امید ملت نبود؟ آقای خامنه ای با آرزوهای ما چه کردید؟ آرزوی ما این نبود که اینها گارد شخصی و مجری دستورات شخصی شما باشند.
حالا دوباره ما باید انقلاب کنیم تا به آرمانهایمان برسیم.
3- جلوگیری سیستماتیک از رشد آگاهی مردم و استفاده از جهل مردمی که ناآگاه نگه داشته شده اند .
مردمی که می دانستند در جهل مانده اند ، کشته شدن را به آن تحقیر ترجیح دادند تا آزاد به اطلاعات دسترسی داشته باشند و در تصمیمات مهم کشور دخالت کنند.
آقای خامنه ای ! الان در مورد رابطه با آمریکا، مسئله ی هسته ای ، مسئله فلسطین، اینترنت ، صدا و سیما و هزار و یک مورد دیگر آیا نظرمردم در این کشور رعایت می شود؟ آیا شما اصلا" از نظر مردم مطلع هستید که حکم آقای ضرغامی را تمدید می کنید؟ آیا اسم این کار به غیر از " خودکامگی " و "استبداد" چیز دیگری است؟
حالا باز بعد از صد سال مبارزه و درست وقتی که فکر می کردیم همه چیز تمام شده ،ما و برادران و خواهران ما باید کشته شوند تا استبداد را از بین ببریم. آیا این خیانت به آرمانهای یک ملت نیست؟
نوشته شد در ساعت 11:42 AM توسط علي
........................................................................................
Monday, September 14, 2009
٭ هر کس "علوم انسانی" رو بیشتر، بهتر و دقیقتر مطالعه کنه، زیر فشار بیشتر دوام میاره.
نتیجه منطقی: بهزاد نبوی فوق تخصص داره
نوشته شد در ساعت 1:20 PM توسط علي
........................................................................................
Sunday, September 13, 2009
٭ و بالاخره اگرچه درباره روز قدس گفتني هاي ديگري نيز هست كه به موقع بايد گفته شود ولي در اين وجيزه اشاره به اين نكته ضروري است؛ تمامي كساني كه روز قدس با شعار و نشانه هاي تفرقه انگيز در صحنه حاضر مي شوند، چه بدانند و چه ندانند و چه بخواهند و چه نخواهند، مزدور اسرائيل هستند و در اين ميان، آنها كه دانسته آمده اند، در جنايات وحشيانه اسرائيل سهيم مي باشند و آنان كه به فريب آمده اند، اگرچه، جرم كمتري دارند ولي مقابله با آنها ضرورتي اجتناب ناپذير است. مگر ديوانه ها مصداق «ليس علي المجنون حرج» نيستند؟ ولي اگر ديوانه اي با دشنه قصد كشتن كودك معصومي را داشته باشد، مقابله با او به هر قيمتي كه تمام شود ضروري است، هرچند كه دستگاه قضايي او را به اين علت كه ديوانه است، مجرم نشناسد. حسين شريعتمداري
نوشته شد در ساعت 9:00 AM توسط علي
........................................................................................
Saturday, September 12, 2009
٭
1- در حالیکه کروبی نامه نوشته و پیگیر بوده ، 14 بار اسم "موسوی" اومده "افراد مرتبط با حزب اعتماد ملي و آقاي ميرحسين موسوي شنيدهام" "از افراد مرتبط با آقاي ميرحسين موسوي و اعضاي كميتهاي كه من و آقاي موسوي تشكيل دادهايم شنيدهام" " شنيدهام آقاي ميرحسين موسوي در جلسه ختم او شركت كرده است "
2-اگر شما اسمی از پزشک قانونی بردین،آقایون هم بردن
3-به جای اینکه قوه ی قضائیه پیگیری کنه، بازداشتی ها رو بخواد و از هر طریقی ته و توی قضیه رو در بیاره، از نامه اینطور بر میاد که اژه ای صبحها می اومده پشت میز می نشسته به کروبی می گفته خب مدارک اوردی؟
نوع ادبیات هیئت داوری: - مورد سوء استفاده همه دشمنان و بدخواهان قرار گرفت -مطالب كذب و ناروايي عليه نظام و مردم تهيه و منتشر شده و بهترين دستمايه براي دشمنان قرار گرفته است -افرادي مغرض و يا فرصت طلب -موجب بياعتمادي مردم به نظام و مسئولين شوند -خودم با كمال شجاعت به مردم ميگويم من اشتباه كردم. - به اصطلاح مستند
اینم نتیجه: با مباشرين و معاونين و با كساني كه در ادامه اقدامات ضد امنيتي عليه نظام پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري و در راستاي ادامه همان خط و جريان با نشر اكاذيب و ايراد تهمت و افترا علاوه بر تشويش اذهان عمومي به حيثيت و اعتبار نظام و بعضي از نهادهاي نظام و همچنين موجب هتك حيثيت و حرمت بعضي از مردم شدهاند برخورد عادلانه و قاطع صورت گيرد.
نوشته شد در ساعت 5:01 PM توسط علي
٭ " امام با كسانى كه احساس كردند نميشود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند."
خب اگه اینکار جواب داده بود که حالا شما نباید میومدین تو نماز جمعه گریه کنی .
نوشته شد در ساعت 12:48 PM توسط علي
٭ آقای خامنه ای: "اگر کسی یا جریانی، عقیده ای مخالف داشته باشد و اصطلاحاً دگراندیش باشد نظام با او کاری ندارد
خوب؛ در جمهوري اسلامي، همه گونه انديشهاي آزاد است. ما با اقليّتهاي مذهبي هم مثل برادران خودمان برخورد و رفتار و رفاقت ميکنيم. اصلاً يادمان نميآيد که فلان کس - فرض بفرماييد - مذهب ديگري دارد و قاعدتاً فکر ما، دين ما و اسلام ما را هم قبول ندارد! حتّي به خانههاي آنها هم ميرويم
مغالطات انجام شده:
یکم، اقلیتهای دینی دگر اندیش محسوب نمی شوند. در مفهوم عرفی اختلاف عقیده تا یک حدی دگراندیشی است بعد از آن یک عقیده ی جدید یا دین جدید است.
دوم، اتفاقا" بر خلاف گفته ی ایشان دگراندیشی سیاسی بسیار بالاتر و حساستر از دگر اندیشی دینی است. چون بحث قدرت و حکومت موضوع آن است. حتی در حکم ارتداد در اسلام هم آن کسی محکوم به اعدام می شود که پس از ارتداد دست به فعالیت سیاسی بزند اما اگر عقیده ی خود را به صورت شخصی حفظ کند - حداقل تا آنجا که من می دانم و بنا به حکم آقای مکارم - مرتد نیست.
سوم، همه می دانند تنها فعالیتی که آقای حجاریان قادر به انجام آن است حرف زدن است. یعنی در بدترین حالت ایشان حرفهای بسیار بدی می زنند که یک عده قبول می کنند و بر اساس آن اقدام می کنند. خب باید آن افراد که اقدام می کنند مجازات شوند. حال می شود ایشان بفرمایند آقای حجاریان به چه جرمی در زندان است؟
آقای خامنه ای: امام (رض) در اواخر عمر با كساني كه [ بالاتر از رئیس جمهور بودند و ] احساس كردند مدارا با آنها ديگر امكان ندارد، برخورد كردند. [آقای منتطری[
مغالطات انجام شده : اول، طبق قانون اساسی - حتی قبل از اصلاح -رئیس جمهور دومین مقام کشور است: اصل 113: پس از مقام رهبری رییس جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و قائم مقام رهبری که اوشان بودند هیچ مقام اجرائی محسوب نمی شد. حالا اگر ایشان می خواهند با تمسک به این مغالطه به آقای هاشمی اخطار بدهند بهتر است راه بهتری پیدا کنند.
دوم،آقای منتظری خودشان استعفا دادند و آقای خمینی استعفای ایشان را پذیرفتند و برخورد به مفهوم برکناری یا کار مافوق قانون نبود. در مورد بنی صدر هم مجلسی که شامل کلیه سلایق بود نه مجلس انتصابی - حتی در آن شرایط بحرانی - مطابق قانون تشکیل جلسه داد و بعد از رای گیری، رای به عدم کفایت رئیس جمهور داد و با حکم حکومتی و لشکر کشی و اینها ربطی نداشت.
نوشته شد در ساعت 9:11 AM توسط علي
........................................................................................
Friday, September 11, 2009
٭ خامنه ای ( نماز جمعه امروز): توی یک قهوه خونه تو آفریقا وقتی تیم ایران گل زد براش دست زدن ، اینه که ارزش داره !!
خامنه ای ( نماز جمعه امروز) : انشاء الله توی انتخاباتی که حدودا"سه سال دیگه برگزار می شه مردم نشان خواهند داد که به نظام اعتماد دارند !
نوشته شد در ساعت 1:55 PM توسط علي
........................................................................................
Thursday, September 10, 2009
٭ نگران منطقی بودن چیزی در فیلم نباشید، آن قدر سرعت آن را زیاد می کنم که کسی بدان توجه نکند.
مایکل کورتیز
نوشته شد در ساعت 2:38 PM توسط علي
٭ این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود. آقای خامنه ای، بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که: با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
نامه ی عالی دکتر سروش که مروری بر رذائل اخلاقی نیز هست[+]
نوشته شد در ساعت 12:03 PM توسط علي
........................................................................................
Tuesday, September 08, 2009
٭ "كارشان به جايى رسيده است كه تحمل وجود يك پيرمرد روحانىِ فلج را هم كه بايد روى چرخ راهش ببرند، ندارند. كسى مثل شيخ احمد ياسين را نمىتوانند تحمل كنند. امريكايىها هم در عراق همين سياست را در پيش گرفتهاند؛ خيال مىكنند اين سياست به جايى خواهد رسيد. روزنامه مىبندند، مطبوعات را توقيف مىكنند؛ از اينجا بگيريد تا كشتار مردم. بر اساس همهى اصول و موازين بشرى، كار امريكايىها محكوم و مذموم و تنفرانگيز است؛ و براساس همهى قواعد عالم طبيعت، كار آنها محكوم به شكست است"
آقای خامنه ای 1383/01/26 [+]
نوشته شد در ساعت 4:20 PM توسط علي
٭ چه بسیار که دین را سرند میکنند، هر چه از آن که منافعشان ایجاب نکند به فراموشی میسپارند و سلیقهها و مصلحتهای خود را متن اسلام مینامند، تا جایی که دروغ به مشخصهای غیرقابل تفکیک از صدا و سیما تبدیل شود و زشتترین بداخلاقیها نشانه تعهد به دین پیامبری تلقی گردد که برای تکمیل بزرگواریهای اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانیان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم میکند.
از بیانیه موسوی
نوشته شد در ساعت 1:54 PM توسط علي
........................................................................................
Sunday, September 06, 2009
٭ نحوۀ باز تولید سلطنت در اندیشه ی خلافت و ولایت – مقاله ای از سعید حجاریان قرائن استحاله نظام دولت شرعی و حکومت حقه یکباره به سلطنت تبدیل نمی شود بلکه در مسیری تدریجی، درونمایه های ارزشی آن مستهلک و مستحیل شده و تنها پوسته ای از شرعیت، همچون زرورقی مضمون و محتوای سلطنتی آن را پوشش می دهد. می توان فهرستی ازعلائم و نشانه های ] این استحاله [ را برشمرد که در آثار بزرگان دین نیز کما بیش بدانها اشاره شده است : 1 – تبدیل امانت به طعمه. د رلسان روایات ما حکومت امانتی الهی است و بوسیله ی آن امور معاش و معاد مردم تامین می شود و در همه حال مشروعیت آن منوط به رعایت مصالح عمومی است. حال اگر دست تطاول شخصی به این امانت دراز شود و این امر عمومی به طعمه و بهره ای شخصی تبدیل شود، علامتی از علائم سلطنت آشکار شده است. 2- اجبار بر بیعت . حکومت مشروعی که مبتنی بر ولایت یا خلافت است، بدون رضایت آگاهانۀ مردم منعقد نمی شود. حال اگر با فریب یا اجبار، تبعیت مردم حاصل شد، یک گام به سمت جباریت و تفرعن برداشته شده است. در کتاب الجمل و النصرة لسید العترة، از آثار شیخ مفید، آمده است که حضرت علی هیچ کس را بر بیعت الزام نکرد و در زمان حکومت آن حضرت افرادی نظیر سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، اسامة بن زید و محمد بن مسلمة، با آنکه از بیعت تخلف کرده بودند، آزادانه در بلاد تحت حکومت علی به نشر عقاید خود مشغول بودند. ملاحظه می کنیم که دأب امیرالمؤمنین علی این بوده که کسی را وادار به بیعت نکند و از آن بالاتر داشتن رأی و نظر مخالف را جایز بشمارد. در مقابل این شیوۀ مرضیه، رفتار خلفای اموی و عباسی را داریم که مخالفین را بین مرگ یا بیعت ( بین السلة و الذلة ) مخیّر می کرده اند و همچون فرعون اطاعت را با ابزار ارعاب و استخفاف محقق می کرده اند. 3- موروثی شدن قدرت. از شاحصهای مهم نظام پادشاهی، توریث سلطنت در اعقاب ذکور سلطان است. در این نظام از آنجا که مَلِک، مالک هم هست و مردم، عبد و ملوک و قلمرو حکومتی، ملک طلق محسوب می شوند، لذا پس از مرگ سلطان همۀ اموال و املاک و رعایا، از طریق وراثت به اولاد ذکور پادشاه منتقل می شود و رضایت و کراهت رعایا در این میانه مدخلیت و مشروعیتی ندارد. 4- صلاحیت بر اساس تقرب. نظام سلطنت سخت ارادت سالار و تقرب سالار است و با معیارهای لیاقت و شایسته سالاری فاصلۀ عظیم دارد. مواهب و عطایا و مزایا بر حسب میزان دوری و نزدیکی اشخاص به شخص سلطان توزیع می شود و مناصب حکومتی به تناسب درجۀ ارادت و سرسپردگی به مقربین سپرده می شود. 5- انتقاد ناپذیری. یکی دیگر از علائم دگردیسی به سمت سلطنت، کاهش ظرفیت تحمل شنیدن صدای مخالف است. پیش آگهی این عارضه با نصب حاجب ودربان و کانالهای فیلتر کننده آغاز می شود و النهایه به یک جامعه تک صدایی ختم می شود. حضرت امیر در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرمایند پیامبر اکرم به طور مکرر ( در مواطن کثیره ای ) هشدار می دادند که خداوند هیچ قومی را برکت نمی دهد مگر آنکه ضعفای آن قوم بتوانند حق خود را از اقویا بدون لکنت زبان بگیرند و خود از اطرافیان می خواست با وی مداهنه نکنند و " لا تکلمونی بما تکلم الجبابرة ". 6- مشروعیت تغلیب. یکی دیگر از نشانه های پیدایش نظام سلطنتی، تثبیت این نظریه ی سیاسی است که زورمندان، حقانیت هم دارند. "الحق لمن غلب" بعضا" در فقه عامه تئوریزه شده و نفس استیلا و استعلا منبعی برای حقانیت محسوب شده است . تداوم حاکمیت جباران به این بهانه که نظم و امنیت داخلی را برقرار کرده و مردم را از ترکتازی همسایگان و اجانب و نیز هرج و مرج داخلی محافظت می کنند، مشروع شمرده می شود. در این دیدگاه تقدم و اولویت با " امنیت داخلی و خارجی " است حتی اگر سایر نیازهای بشری ( اعم از نیازهای مادی و معیشتی ونیازهای فرهنگی) منکوب و سرکوب شوند. " امنیت محوری" و "غلبه مداری" کار را به جایی می رساند که برخی فقهای عامه به طور رسمی در کنار منابع مشروعیت بخش حکومت مانند " استخلاف " و "وصایت" و"نص"، مفهوم "تغلّب و تغلیب" هم می نشانند و دستاوردهای ناشی از آن را با عنوان فقهی "هبوه" و "صفایا" از طریق ارث منتقل می کنند. 7- شخصی شدن و غیر رسمی شدن قوانین . در نظام سلطنتی پادشاه از کلیه ی قیود حقوقی آزاد است و حتی به قوانینی که خود وضع کرده است پایبند نیست. وی به نیابت از خدا و عنوان سایۀ گستردۀ الهی، خود را کاملا" محق و رعایا را مطلقا" مکلف می شمارد. وی مقام غیر مسئولی است که واجد کلیه ی اختیارات هم هست. او مقام "لایسئل عنه عما یفعل" است. به این ترتیب می توان ادعا کرد به میزانی که اصل " توازی اختیارات و مسئولیتها" خدشه دار می شود، دگردیسی به سمت سلطنت کاملتر شده است. 8- فریبکاری نظامند ساخت اقتدار سلطنتی بر فراز فضایی غیرشفاف و کدر بنیان نهاده شده است. انواع واشکال فریب ونیرنگ در تار و پود سلسله مراتب قدرت تعبیه شده است و شاه در رأس خدعه گران، برای بقای خود به انواع حیله ها متوسل می شود. برخی اندرزنامه ها و نصیحة الملوکهایی که توسط فیلسوفان درباری نوشته شده مشحون از آموزش فنون دسیسه چینی و خدعه گری است. می توان در جهت تکمیل، شواهدی تاریخی برای تبدیل ولایت به سلطنت نیز جستجو کرد. یکی از بهترین نمونه های تاریخی، استحالۀ تدریجی سلسله ی صفویه به دستگاهی سلطنتی است. این سلسله که بر اثریک جنبش باطنی و سلوکی به وجود آمد و در ابتدای کار شور و جذبۀ رهبری کاریزماتیک آن، رسالتی دینی را برعهدۀ پیروان و سالکان گذاشته بود، کم کم بر اثر فرونشستن هیجانها و غلیانهای اولیه، به صورت جباریتی کم نظیر رسوب کرد. تا آن حد که بعضا" گروهی آدمخوار، اطراف سلطان را احاطه کرده بودند و با اشارۀ انگشتی مخالفین را عبرت تاریخ می کردند. از قرن دهم تا دوازدهم هجری، بخشی از نهاد علم و افتا نیز در صدد توجیه مشروعیت و قدسیت سلاطین و حکام جور برآمد و در مقابل قدرت تمکین کرد. ابتدا شاه اسماعیل صفوی مدعی شد هرچه می کند به حکم و اراده ی صاحب الامر است. "اندک اندک موضوع چنان جدی شد که نصب پادشاهان صفوی به سلطنت از جانب امامان، صورت یک حقیقت اعتقادی گرفت". برخی علمای عصر صفوی این باور مذهبی را شایع ساختند که دولت صفوی تا ظهور مهدی پایدار خواهد ماند و از روایات و احادیث برای اثبات این ادعا یاری جستند. فرمانبرداری از دولت صفوی بر همین اساس واجب دانسته شد و بزرگانی در این زمینه رساله هایی تألیف کردند. مثلا" در عین الحیوة آمده است که تنها وظیفۀ رعیت نسبت به سلطان، هرچند فاسد و ظالم باشد، تمکین و دعای خیر است. ملاحظه می کنیم که نظام ولایت که تأسیس سلسله ی صفویه مبتنی برآن بود، این استعداد را داشت که تبدیل به استبداد و حودکامگی سلطنتی شود و این استبدادها و هوی پرستیها، تئوریزه هم بشوند و بدعتی عظیم را پایه گذاری کنند. این معنی را که با اندک غفلت و مسامحه از درون نظام ولایت، ولایتعهد بیرون می آید و سیستم "ولایت فقیه" به "سلطنت فقیه" دگردیسی پیدا می کند، می توان از زاویه ای جامعه شناختی هم تبیین کرد. از نظر پاره ای نظریه پردازان، جاذبه ی استثنایی و شور و اشتیاق جنبشهای کاریزماتیک، اگر روال مند و متداول شود، این احتمال قوی وجود دارد که بازگشتی به الگوهای سنتی اقتدار صورت گیرد. هنگامی که سازمان اقتدار مستمر و دائم می شود، حامیان ادرای و گماشتگان حکمران فرهمند نیز روال مند می شوند.مریدان و حواریون و پیروان سابق تبدیل به کاهنان و "واسالها" و کارمندان لاحق می شوند. روابط مرید و مرادی اجتماع مبتنی بر فرّه به سلسلۀ رتبه بندی شده ای از مشاوران و حقوق بگیران و تیول داران متحول می شود که هریک به درجه ای دارای عطایا و مناصب می شوند و به عنوان یک قاعدۀ کلی معنی همه این تحولات آن است که حق ویژه ی شاهانه برقرار شده است. راه حل ما همچنان که بارها تاکید کرده ایم همچون استاد شهید مطهری بر این باوریم که مکانیسمهایی که می تواند قدرت را مهار و از آن برای سعادت و بهروزی مردم استفاده کند، یکی تأکید بر تقوا و گسترش فضائل اخلاقی در بین نحبگان و دولتمردان از یک سو و تقویت مکانیسمهای کنترل و نظارت اجتماعی از سوی دیگر است. عصرما، شماره 95، 30 / 2 / 1377 – برگرفته از کتاب " جمهوریت ؛ افسون زدائی از قدرت"
نوشته شد در ساعت 1:10 AM توسط علي
........................................................................................
|